زرتشت .

ترکیه یا افغانستان زرتشت

زرتشت .

ترکیه یا افغانستان زرتشت

مردگان زرتشتی

در آیین زرتشت با مردگان چه می کنند؟

بنابر یک رسم دیرینه زرتشتیان اموات خود را در " دخمه " ها می گذارند . این سنت در ایران و هند کم و بیش هنوز جاری است . برخی از مراکز زرتشتی نشین ایران به این سنت پای بند هستند . زرتشتیان ایرانی به دخمه " دادگاه " می گویند و زرتشتیان هند به آن " دخمو " گویند ....

در آیین زرتشت با مردگان چه می کنند؟

آیین,زرتشت,مردگان,آکاایران,سنت,گویند,سنت,برخی,برخ,رسم,جار,دادگاه,های,جشن,خراسان

زرتشتیان جسد در گذشته را در شب به خاک نمی سپردند آنها منتظر می شدندتا روز شود و در روز این کار را انجام می دادند اکثرا لباس سفید می پوشیدند  و یا بر روی سر روسری یا کلاه سفید می گذاشتند ویا با لباس روشن در آن مراسم شرکت می کردند .
 برای شستن مرده اگر مرد باشد مرده شویان مردانه و اگرزن باشد مرده شویان زنانه دست بکار می شوند و با آب گرم صابون بدن مرده را می شویند (زرتشتیان مرده شورا پاکشو می گویند) بعد از شستشوی آن فرد او را در پارچه سفیدی  دوخته شده می گذاشتند و بعد او را در تا بوتی آهنی و چهار نفر او را حمل میکردندو فرزند بزرگ او درجلوی همه حرکت میکرد و پارچه سبزی را به بازوی راست خود می بستندتا بگویند که هنوز زندگی در این خانواده وجود دارد  و آتشدانی که بوی عطر آگین  کندر و چوب سندل  از آن برمیخیزد را نیز دردست یکی از باز ماندگان  است  که کمی جلو تر از تابوت حرکت میکند  معمولا زن ها در این مراسم عود و مقداری شاخه مورد و شمشاد با خود میاوردند  و بعد از به خاک سپاری مقداری آب بر روی خاک اومیریختند و عود و شاخه های شمشاد را بر روی آن می گذاشتند و با جمله از اوستا (ایریس تنام یزه مئیده  یا اشه ونام فره وشه یو) و سه بار اشم وهو گفتن مراسم را پایانمی دادند  و معنای این جمله این است (به روان پاک وفروهروهمه گذشتگان درود باد) و بعد از مراسم خاک سپاری مراسم روز سوم و مراسم روز چهارم و مراسم سی روزه  و سال نیز بر گذار میشود .

فرد متوفّی مراسمی دارد : ابتدا پلک های او را بسته ، پاهایش را تا زانوها تا می کنند . پس از آن وی را در خانه ای طاهر روی تخت خواب آهنی یا روی زمین سنگ فرش می خوابانند و با روپوشی تمیز او را می پوشانند . زیرا در آئین زرتشت مرده ناپاک است و با هرچه تماس پیدا کند ، آن را آلوده می کند . آنگاه به مرده کشها که تعدادشان زوج است یعنی 2 یا 4 نفرند ، خبر می دهند . پس از غسل و تجدید کشتی ، میّت را در تابوتی که آن را گهن یا گاهان گویند و از فلز ساخته شده ، گذاشته ، به آرامگاه می برند و نزدیکان متوفی چند گامی او را مشایعت می کنند.

 دیوار اطراف دخمه را از سنگ و سیمان می سازند و یک درب کوچک آهنی برای ورود و خروج دارد . محیط دخمه در حدود صد متر است

بنابر یک رسم دیرینه زرتشتیان اموات خود را در " دخمه " ها می گذارند . این سنت در ایران و هند کم و بیش هنوز جاری است . برخی از مراکز زرتشتی نشین ایران به این سنت پای بند هستند . زرتشتیان ایرانی به دخمه " دادگاه " می گویند و زرتشتیان هند به آن " دخمو " گویند . اروپائیان آن را " برج سکوت " نامیده اند . دخمه محوطه ای است مدّور که در بالای کوه بلندی قرار دارد و غالباً از آبادیهای اطراف چند فرسنگ فاصله دارد . دیوار اطراف دخمه را از سنگ و سیمان می سازند و یک درب کوچک آهنی برای ورود و خروج دارد . محیط دخمه در حدود صد متر است . سطح داخلی آن از دیوار به طرف مرکز سراشیب می باشد . در وسط دخمه چاه عمیق و وسیعی حفر شده است . در چهارگوشه خارجی آن بیرون از دیوار دخمه چاهها تا حدود یک متر باشن و سنگ ریزه پر شده است . چاه وسطی دخمه را زرتشتیان ایران " براده " یا " استه دان " ( = استخوان دان " می گویند . فردوسی " استه دان " را " ستودان " آورده است :

   اسدی طوسی نیز می گوید :

  سرِ جاودان را بِکَندم زِتَن                    َتُودان ندیدند و گور و کفن

  ستودانی از سنگ خارا برآر                زبیرون بر او نام من کن نگار

سطح داخلی دخمه از دیوارها گرفته تا استه دان را به سه قسمت دایره ای شکل تقسیم کرده اند ؛ قسمت اول که از دیوارها آغاز می شود و بزرگتر از قسمت دوم و سوم است ، ویژه اجساد مردان است . قسمت دوم برای زنان و قسمت سوم که وصل به استه دان است ، برای کودکان و بچه ها است . هریک از این قسمت های سه گانه به قطعات کوچک تر تقسیم شده که هر قطعه ویژه یک میّت است . شیارهای کوچکی بین این قطعات کنده شده تا آب باران وکثافات از این شیارها به داخل استه دان برود .


منابع : 1- کتاب آیین کفن و دفن زرتشتی

          2- سایت کوروش پرست

ویرایش و تلخیص:آکاایران

زرتشت و علم نجوم .

مقدمه

درباره شخصیت زرتشت و آگاهی و تسلط او به علم نجوم ، برخی از نویسندگان نظریه‌هایی عنوان کرده‌اند که از اهمیت فراوان برخوردار است. از یاد نبریم که موضوع زمان ظهور زرتشت نیز خود از دیرباز مورد بحث بوده است و گروهی آن را به پنج هزار قبل از میلاد و جمعی شش قرن پیش از میلاد مربوط دانسته‌اند. بررسی‌های عمیق علمی در سالهای جدید زمان ظهور زرتشت را به هزاره دوم پیش از میلاد مربوط می‌سازند، که بعضی آن را به نیمه اول و برخی به نیمه دوم هزاره دوم نسبت می‌دهند.



تصویر

خود این امر یعنی تعیین زمان ‌ظهور زرتشت نیز در رابطه با علم نجوم و گاهشماری مورد پژوهش قرار گرفته است. در اینجا درباره عالم نجوم بودن زرتشت به دو نوشته اشاره می‌کنیم: "زرتشت در ده سال (تفکر) تنها به اندیشه نگذراند بلکه علم ستاره شناسی را نیز دنبال کرد و شکاف سنگی را که از طاق غار تا سر کوه بود برای رصد ستارگان به کار می‌برد و به ستاره یابی و پژوهش در گردش ستارگان و به ساختن زیج و اسطرلاب می‌پرداخت. گفته‌اند که همه طاق و دیوارهای آن غار پر از نگارستان و پیکره ماه و خورشید و مسیر گردش آنان بوده ، این غار پس از گذشت سالهای بسیار زیارتگاه ایرانیانی بود که زرتشت را به پیامبری برگزیده بودند. قزوینی محل آن را در کوه سبلان نوشته و "میرخواند" آن را نزدیک اردبیل گزارش داده است."

گزارش سویداس در مورد زرتشت

گزارش دیگر مربوط به "سویداس" مورخ قرن دهم میلادی است، او می‌گوید: "زرتشت در میان منجمین مروج بزرگی است. او به عنوان مجوس را که در میان خود ایشان مشهور است، آورد. پانصد سال پیش از جنگهای تروا می‌زیست، روایت کرده‌اند که او چهار کتاب در طبیعیات ، یکی راجع به احجار کریمه ، تألیفاتی راجع به رصد ستاره‌ها و پنج کتاب در علم معاد نوشته است."

سروده‌های زرتشت

با نگاهی به سروده‌های زرتشت در گانها روشن می‌گردد که او تا چه حد برای شناسایی چگونگی افلاک در تلاش و جستجو بوده است. زرتشت در گانها اهورامزدا را به کرات مورد خطاب قرار داده و از او درباره چونی و چندی جهان ، زمین و آسمان و نظم و ترتیب آنها و چگونگی استواریشان ، پرسش می‌کند. پرسشهای او نشانگر توجه عمیق مردم زمان و کنکاش آنها درباره وضع آسمان و افلاک نشانگر آنست که جامعه زمان با کنجکاوی هر چه بیشتر در صدد شناسائی جهان عظیم خود بوده و می‌کوشیده است تا به (مکانیزم) آن پی ببرد. به عنوان نمونه چند بند از سروده‌های زرتشت را در اینجا نقل می‌کنیم:

"از تو می‌پرسم اهورا به راستی مرا از آن آگاه فرما. کیست آن کسی که در روز نخست از آفرینش خویش پدر راستی گردید؟ کیست آن کسی که به خورشید و ستاره راه سیر بنمود؟ کیست آن کسی که از ماه گهی پر است و گهی تهی. این مزدا این و بسا چیزهای دیگر را می‌خواهم بدانم." از تو می‌پرسم ای اهورا به راستی مرا از آن آگاه فرما. کیست نگهدار این زمین در پائین و سپهر (در بالا) که بسی نشیب فرد نیاید؟ کیست آفریننده آب و گیاه؟ کیست که به باد و ابر تند روی آموخت؟ کیست ای مزدا آفریننده منش پاک. از تو می‌پرسم ای اهورا به راستی مرا از آن آگاه فرما. کیست آفریننده روشنایی سودبخش و تاریکی؟ کیست آفریننده خواب خوشی بخش و بیداری؟ کیست آفریننده بامداد و نیمروز و شب که مردم را برای بجای آوردن نماز می‌خواند.

تقویم ایرانیان

ایرانیان از دیرباز دارای تقویم خورشیدی و سال 365 روزه بودند. می‌گویند که در زمان زرتشت تقویم آنها بر اثر مرور زمان دچار اختلال می‌گردد و آغاز سال به علت کسر روز مازاد بر 365 روز با آغاز فصول طبیعی میزان نبوده ، از این رو زرتشت کبیسه جدیدی معمول می‌دارد که هر 120 سال ، یک ماه به سال خورشیدی اضافه می‌شده است تا نظم لازم برقرار گردد.

شناخت و چگونگی افلاک در اساطیر زرتشتی

در اساطیر نشانه‌های فراوانی در زمینه برخورد و توجیه چگونگی افلاک و ستارگان و ماه و خورشید و نحوه گردش آنها و پیوند و رابطه شان باهم وجود دارد. در آثار بجا مانده از آن دوران شاهد نوعی دسته بندس علمی درباره ستارگان هستیم که در ارتباط با بینش مذهبی صورت گرفته است. چنانکه ستارگانی را که دارای گردش منظم هستند از جمله (هرمزد آفریده‌ها) بشمار آورده و آنهائی که دارای حرکت نامنظم تشخیص داده شده‌اند، به عنوان ستارگان اهریمنی طبقه بندی شده‌اند. در اساطیر مزبور به گونه‌ای قابل توجه به مسئله خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی اشاره رفته و چگونگی این پدیده شرح داده شده است. درباره مسائل نجومی و نقش آن در اساطیر زرتشتی در کتاب اساطیر ایران چنین آمده است: در اساطیر زرتشتی سیارات ، یا "ابااختران" ستارگانی اهریمنی به شمار می‌آیند. زیرا ، حرکت آنان در آسمان به نظر مردم کج و معوج است. در برابر اباختران ، روشنان یا اختران ستارگانی هرمز آفریده‌اند، زیرا ، حرکت ایشان منظم و به قاعده است. هر یک از اختران در میان اباختران دشمنی دارد.

نام هفت اباختر ، که سپاهبدان سیارات هستند، چنین است: هرمزد (مشتری) ، کیوان (زحل) ، بهرام (مریخ) ، ناهید (زهره) ، تیر (عطارد) ، ماه سیاه یا ماه اباختری ، خورشید سیاه یا مهر اباختری.
ماه سیاه آن است که در برابر ماه قرار می‌گیرد و آن را سیاه می‌کند و خورشید سیاه آن است که در برابر خورشید قرار می‌گیرد و آن را سیاه می‌کند. طبیعی است که این تعبیری کهن برای گرفتن ماه و خورشید بوده است، عملی نجومی که علت آن را نمی‌دانسته‌اند. از جمله هفت اباختر ، دو ستاره دنباله‌دار را نیز می‌شناخته‌اند. یکی گوزهر (جوزهر) بوده است که چون ماری در آسمان بوده است و سرود نبی داشته است و دیگری موش پری که ذودوابه است. در برابر سپاهبدان اباختران ، هفت اخترانند که اینان نیز سپاهبدان اختران هستند. این هفت عبارتند از:

هفت اورنگ (=بنات النعش) در برابر هرمزد ، میخ میان آسمان (= جدی) در برابر کیوان ، و ننه (= نسر واقع) در برابر بهرام ، سدویس (= الدبران) در برابر ناهید ، تیشتر (= شعرای یمانی) در برابر تیر ، خورشید و ماه روشن در برابر خورشید و ماه سیاه.

در دنباله این سخن جا دارد یادآور شویم که از بخشهای متأخر اوستا که اطلاعات مربوط به ستاره شناسی جابجا در آن یافت می‌شود، چنین دریافت می‌گردد که سپاهبدان هفتگانه که در حکم دستیاران اورمزد هستند، همانند هفت سیاره قلمداد شده‌اند. نکته دیگری که نباید از یاد ببریم آنکه آسمان مهمترین نماد اهورامزدا بوده تا جائی که هرودوت می‌نویسد، "اهورا مزدا" نامی است که ایرانیان به فلک الافلاک یا به عبارت دیگر به تمامی آسمان می‌دهند.

مباحث مرتبط با عنوان

خورشید و ماه و ستاره (قیامت زرتشتی ) .

کیش زرتشت مبتنی از سه اصل است:هَُومَت(اندیشه نیک)،هََُوخت(گفتار نیک)،هُوَرِشت(کردار نیک)است.که در برابر آن سه اصل اندیشه بد،گفتار بد،کردار بد قرار دارد...

برای گروندگان به اصول نیک یا بد مکان و مقام هایی برای پاداش و عقاب مهیاست.سه اصل اندیشه نیک ،گفتار نیک،و کردار نیک از هر حیث تازه و بکر بود،زیرا تا آن روز کسی نظیر آن را در جهان نگفته و تعلیم نداده بود.این سه دستور برجسته و مفید در کتاب اوستا به اندازه ای مورد توجه است که بطور مکرر از آنها نام برده شده و به خوبی ستوده شده است.علت عظمت و اهمیت تعالیم سه گانه بسیار واضح و روشن است،زیرا اساس و پایه تمام نیکی ها و روشنی هاست.

اندیشه نیک،گفتار نیک به بار می آورد و در دل انسان تخم نیکی می پروراند و نتیجه آن به صورت اعمال و کردار پسندیده در می آید و به عالم بشریت سود می رساند و باعث آسایش و رفاه خلق خدا می گردد.این سه آموزه ایرانی هیچگاه شامل حال زمان نمی شود و هیچ زمانی نیازمند به بروزرسانی ندارد . زیرا تا دنیا دنیا باشد بشریت به این سه آموزه نیک نیازمند است .

آن کس که اندیشه نیک داشته باشد مورد فضل و رحمت اهورامزدای دانا و توانا واقع میشود و مستحق دخول در بهشت برین می گردد . برعکس،هرگاه نیت و اندیشه انسانی خوب نباشد و به وسوسه اهریمن نفس و هوی گرفتار شود به طور یقین گفتار او سراسر دروغ و اعمالش گناه و معصیت خواهد بود.بدین سبب است که پیامبر ایرانی در هشتاد و پنج قرن پیش ( بین 3700 تا 8500 سال پیش ) این سه اصل اخلاقی و دینی را به ابناء بشر ارزانی داشته و تعلیم داده و آنها را سرچشمه سایر تعالیم اخلاقی قرار داده است.

مطابق کتاب اوستا،در بهشت،برای به کار بستن هر یک از تعالیم مزبور مقام و مرتبه ویژه ای معین شده که در کتاب مینو خرد(یکی از کتابهای پهلوی)فصل پنجاه و هفت فقره سیزده با نامهای هومتگاه(جای اندیشه نیک)هوختگاه(جای گفتار نیک)و هورشت گاه(جای کردار نیک)ذکر شده است. راجع به سه طبقه از بهشت در فصل هفت و هشت و نه کتاب ارداویرافنامه شرحی آمده است که مطابق آن طبقه اول که مکان اندیشه نیک است در کره ستارگان،طبقه دوم در فلک ماه و طبقه سوم در فضای بلندترین روشنایی است.

روان نیکوکار پس از طی مرحله و داخل شدن در سه طبقه بهشت به فضای فروغ بی پایان و روشنایی مطلق میرسد که در اوستا به انَغره رَئوچه معروف است و معنی آن روشنایی بی پایان است.

کلمه بهشت در اصل وَهیشتَ بوده که اشاره به بهترین های جهان و زندگانی خوب دارد.در اوستا برای بهشت و فردوس بهترین واژه،یعنی انگهووهیشت استعمال شده که به معنی بهترین زندگی یا بهترین جهان است(وَهیشتَ به معنی بهترین وانگهوهم به معنی جهان و مکان و هستی و زندگی است).

بارگاه جلال اهورامزدا یا عرش اعظم که آن را در اوستاگرونمان و در ادبیات فارسی گَرِزمان  گویند که خان و مان ستایش معنی می دهد. وانگهووهیشت نیز که به معنی بهترین جهان و بهشت برین است در این مکان قرار دارد. (1)

گناهکار پس از رسیدن به سر پل چینوت که همان پل صراط است اول به محل اندیشه بد،گفتار بد،کردار بد داخل می شود و پس از طی این مراحل در مرحله چهارم  به فضای تیرگی بی پایان که انغرتمنگه نام دارد در می آید.آنجا مقر اهریمن است و خان و مان دروغ نامیده می شود. در تورات از بهشت و دوزخ و عالم برزخ نامی برده نشده و در انجیل هم به طور اختصار به آن اشاره شده و در سایر ادیان نیز خیلی کم،نامی از بهشت و دوزخ به اختصار به آن اشاره شده و در سایر ادیان نیز خیلی کم،نامی از بهشت و دوزخ به میان آمده است،ولی در قرآن و احادیث و اخبار اسلامی مفصلاً از آنها گفتگو شده است.

در مندرجات اوستا پس از مردن در صبح روز چهارم ،روح از تن انسان جدا می شود.اگر مرده نیکوکار بوده باشد،نتیجه احساسات یا وجدان او به صورت دختر زیبایی در پیش روی او نمودار گشته او را به طرف فردوس و روشنایی مطلق راهنمایی می کند.روان نیکوکار از روئ پل چینوت(پل صراط) به سرعت گذشته بعد از طی مراحل سه گانه که برای اندیشه نیک،گفتار نیک و کردار نیک تعیین شده به بهشت برین و بارگاه قدس اهورامزدا می رود.

در افسانه های موبدان زرتشتی چنین آمده است : در بهشت برای اوکره فصل بهار و انواع نعمتها را فراهم می سازند و در نهایت خوشی و خرمی به سر خواهد برد. اما نتیجه احساسات شخص بدکار به هیئت پیرزن بد قیافه و اهریمنی در مقابل او مجسم می شود و او را به طرف دوزخ تاریکی ها رهنمون می گردد. پل چینوت که برای نیکوکاران پهن و وسیع می شود،برای این قبیل ارواح باریک و تیز میشود.روان بدکار از پل چینوت به میان نهری که از فلز گداخته است می افتد و  از آنجا پس از طی مراحل سه گانه اندیشه بد،گفتار بد و کردار بد معین شده به چهارمین جایگاه که جای تاریک و محل دروغگویان و بدکاران است میرسد.در آنجا برای او خوراک زهرآلود و متعفن آورده و با دیوان و گناهکاران به سر می برد.ولی اگر عمل خوب و بد انسان مساوی باشد وی را به جایی که همیستگان نام دارد که همان برزخ است می برند.آنجا نه دارای لذات بهشتی و نه دارای عذاب دوزخ است.

در سپنتمدگات ،یسنا و هات پنجاه،بند دو در مورد نیکوکارانی که داخل بهشت می شوند چنین آمده است:

"درمیان گروه انبوه آنانی که برابر آئین مقدس به سر میبرند و خورشید به آنان پرتو افکن است،در روزی که پای حساب واپسین ایستند؛آنان را به سرای هوشمندان جای دهم."

در بند یک همین هات،زرتشت چنین میگوید:"آیا روانم پس از مرگ میتوانداز کسی امید پناه داشته باشد؟یقیناً می دانم که آن کس جز راستی و منش پاک تو ای مزدا که در همین جهان استغاثه ام را اجابت کرده،به من و ستورانم یاری میکنی،کسی دیگر نخواهد بود."

در اهنودگات،یسنا،هات سی و سه،بند سه چنین آمده است:"کسی که دوستدار راستی را خرم خواهد،چه از پیشوایان و چه از اشراف و برزگران،و کسی که از ستوران پرستاری کند،چنین کسی روزی دز بوستان اشا و وهومن(کنایه از فردوس برین)به سر خواهد برد."

برای بهشتی ها کره فصل و عسل و همه گونه میوه ها فراهم است و آب جای خوشگوار از نهرهای بهشت جاری است که برای لذت بردن نیکوکاران است.

در اشتودگات،یسنا،هات چهل و شش،بند یازده چنین آمده است:

"کرپانها(اجرا کنندگان عمل قربانی که مخالف آئین مزدیستی است.)و کاویها(از مخالفان دین زرتشتی و گروه دیو پرستان.)به واسطه تسلط خویش،مردم را به سوی اعمال زشت راهنمایی می کنند تا آنکه زندگی جاودانی آخرت آنها را تباه کنند.روان و وجدان آنان هنگامیکه نزدیک پل چینوت برسند در بیم و هراس افتد و به طور جاویدان در خانه دروغ (دوزخ)بمانند."

پل چینوت در اوستا چینونت پِِرِتو آمده که معنی آن پل تشخیص و تصمیم و داوری است.بنا به کتب پهلوی چینونت برای نیکوکاران به بلندی نه نیزه یا بیست وهفت تیر،فراخ می گردد،اما برای گناهکاران مانند لبه تیغ،باریک و تیز می شود.

در فصل بیست و هشت فقره هیجده کتاب بند هشن آمده:

روزها و شبهایی که هنوز روح میت در روی زمین به سر میبرد،از هیبت دیو ویزارش (2) در بیم و هراس و معذب است(این دیو بر در دوزخ آرام دارد.)روزها و شبهای مزبور همان سه روز و سه شب است که روح پس از مرگ بالای سر مرده می ماند و روز چهارم از جسد دور میشود.

 

***

1)اوستاشناسان  به پیروی از نظرات گزارشگران پهلوی ،چهار مکان مزبور را چنین تقسیم بندی کرده اند:1-خورشید پایه 2-ماه پایه 3-ستاره پایه4-انغزه رئوچه یا فروغ بی پایان.

برای دوزخ هم سه طبقه معین  شده که جایگاه دارندگان اندیشه بد،گفتار بد و کردار بد است و آنها را دژمت و دوژخت و دژخت-نام نهاده اند.

2) این دیو یکی از دیوان و عناصر شر است.کار این دیو فریب دادن مردمان و به دوزخ افکندن آنان است به همین جهت وی را هنگامی مشاهده میکنیم که روان پلیدان را در زمان پس از مرگ به سوی دوزخ روانه می سازد(وندیداد فرگرد19)

گردآوری : ارشام پارسی- پایگاه پژوهشی آریارمن

مزار شریف افغانستان مقبره امام علی یا زرتشت نبی ؟

مَزار شَریف یا مَزاری شّریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان و سومین شهر بزرگ افغانستان (پس از شهرهای کابل، هرات) است که دارای جمعیتی بالغ بر ۶۹۳۰۰۰ نفر بنا به سرشماری سال ۲۰۱۵ می‌باشد. مزار شریف در پانزده کیلومتری شرق بلخ واقع شده و از سمت جنوب شرقی در فاصله ۴۲۵ کیلومتری کابل، پایتخت افغانستان قرار دارد. این شهر از سمت شرق در همسایگی [[قندور]]، از غرب به فاصله ۷۲۸ کیلومتری هرات باستان، از جنوب ۹۰۹ کیلومتر با قندهار و نهایتاً از سمت شمال با ازبکستان و بخش‌هایی از تاجیکستان مرز مشترک دارد. بخشی از رود آمو دریا (جیحون) که به عبارتی پرآب‌ترین و مهمترین رود در منطقه آسیای میانه است و از ارتفاعات پامیر سرچشمه می‌گیرد؛ با عبور از مناطق شمالی افغانستان نظیر قسمت‌هایی از شمال مزار شریف و قندوز در نزدیکی مرزهای ازبکستان و تاجیکستان، سرانجام به دریاچه آرال واقع در ازبکستان و قزاقستان می‌ریزد.

مزار شریف به حکم پیشینه و تمدن غنی و طولانی، آثار تاریخی و اماکن مذهبی و زیارتی و موقعیت حساس جغرافیایی و ژئوپُلیتیکی اش به‌عنوان منطقه‌ای بسیار مهم و استراتژیک در شمال افغانستان و منطقه آسیای میانه شناخته‌ می‌شود. مزار شریف به‌لحاظ فرهنگ و تمدن نقطه تلاقی آثار تاریخی و تمدنی برجای مانده از عصر زرتشت، تمدن هلنیستی و عصر اسلام و مسلمانان است. منطقه مزار شریف در گذشته به‌عنوان بخشی از قلمرو خراسان بزرگ بود که در دوره‌های مختلف تاریخی به‌وسیله طاهریان، صفاریان، سامانیان، غوریان، ایلخانان، تیموریان و بخشی از خانات بخارا اداره می‌شده است.

امروزه مزار شریف در میان سایر مراکز ولایات و استان‌های افغانستان دارای بالاترین درصد ساخت و ساز (۹۱٪)و توسعه فضای شهری - پس از سال‌ها جنگ و درگیری داخلی که هنوز هم ادامه دارد- می‌باشد.

محتویات

نامگذاری

این شهر را برای آن مزار شریف می‌خوانند که به عقیدهٔ اهالی آن، علی بن ابی‌طالب پسر عمو و داماد پیامبر اسلام محمد بن عبدالله در مسجد کبود (مسجد آبی) این شهر به خاک سپرده شده‌است. اگرچه بنا به روایات مستدل و دقیق‌تر و اعتقاد بسیاری از مسلمانان محل دفن علی در نجف اشرف عراق قرار دارد.

مزار بزرگ منسوب به علی بن ابی طالب در عصر شاهرخ شاه تیموری، به همت همسرش گوهرشاد بیگم تعمیر گشت که هنوز هم پابرجاست. در این مزار کتابی است به نام تاریخچه روضه شریف که در آن آمده‌است که این محل، مزار خلیفه راشد علی رضی الله عنه است. همچنان بر روی یکی از دروازه‌های شهر(برروی دروازه ورودی جنوبی این مزار) شعری از عبدالرحمن جامی حک شده، که چنین است:

گویند که مرتضی علی در نجف است
در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است
جامی نه عدن گوی و نه بین الجبلین
خورشید یکی و نور او هر طرف است

همچنان هر سال در نوروز در مزار شریف جشنی بر پا می‌شود که به نام جشن گل سرخ مشهور است و چهل روز طول می‌کشد.

همه ساله بعضی از مردم در ایام سال نو به این شهر می‌آیند و نوروز را جشن می‌گیرند و با برافراشتن ژنده (پرچم، عَلَم) روضه سال نو را آغاز می‌کنند که تا چهل روز برافراشته‌است و به تاریخ ده ثور (اردیبهشت) دوباره پایین کشیده می‌شود.

این شهر در میان مردم افغانستان از تقدس خاصی برخوردار است.

با توجه به کشف تعدادی نیایشگاه زرتشتی و آتشکده در این شهر گروهی از پژوهشگران مزار شریف را محل مرگ زرتشت می‌دانند.

و به روایت دیگر مزار شریف مدفن عارف قرن هشتم امیر سید علی همدانی ملقب به علی ثانی و به قول اقبال لاهوری «شاه همدان» می‌باشد که در تاریخ به دلیل شباهت اسمی، این مطلب خلط شده است، ونیز آنچه معروف است که مدفن این عارف در ختلان می‌باشد نیز محل تعمق و تحقیق محققان محترم می‌باشد.

مردم

بیشتر مردم مزار شریف را تاجیک‌ها (٪40) شامل می‌شوند. دیگر ساکنان آن هزاره‌ها (٪35)، پشتون‌ها (٪۶)، ترکمن‌ها (٪۳) و ازبک‌ها (٪15) هستند.[۱]

منابع

مزدیسنا .


مَزدَیَسنا یا دین زرتشتی نامِ دینِ پیامبرِ ایرانی، اشوزرتشت اسپنتمان است. مزدَیَسنا صفتی است به‌معنای پرستندهٔ اهورامزدا. مزدا همان خدای یگانه است. مزدَیَسنا ضدِ دیویَسنا است. دیویَسنا هم به‌معنی پرستندهٔ دیو یا دَئِوَ است و ضدِ آن واژهٔ وی-دَئِوَ یا ضدِ دیو است. مزدَیَسنا پیرامونِ ۱۲۰۰ (پیش از میلاد) تا ۱۰۰۰ (پیش از میلاد) از سوی پیامبر ایرانی، زرتشت اسپنتمان، پایه‌گذاری شد.[۱]

زرتشت به ویرایش و بازبینی کیش کهن آریایی پرداخت و اندک‌اندک برای خود پیروانی یافت که پس از وی به مزدیسنان یا زرتشتیان شُهره شدند. در ادبیاتِ مزدیسنا نیز مزدیسن با گویشِ پهلوی، معادلِ دین آورده به زرتشت، راستی‌پرست و با صفتِ زرتشتی آمده‌است.[۲] همچنین به زرتشتیان بهدین نیز می‌گویند.

عناصرِ مزدَیَسنا یکتاپرستانه‌اند و از یکتاپرستی سرچشمه می‌گیرند. البته در برخی منابع از ایشان به نامِ دوگانه‌پرست هم یاد شده[۳] که بیشتر در اثر اشتباهی است که در شناختِ درستِ مزدیسنا و بر اساسِ برداشت‌هایی از دو کتابِ دینکرد و بندهشن انجام شده[۴] و مزدیسنان با زروانیان به اشتباه یکی پنداشته شده‌اند زیرا اعتقاد به دوگانگیِ آفرینشی در میان زروانیان نیرومند است[۵] نه مزدیسنان. کتاب مقدس زرتشتیان گات‌ها است که (سرودها) سخنانِ شخص زرتشت بوده‌است.

دین زرتشتی برپایه یگانه‌پرستی است، یعنی زرتشتیان به خدای بزرگی به نام اهورامزدا ایمان دارند و برخی نیروهای طبیعی مانند آب، آتش، باد، خاک و خورشید را داری ایزدی مأخوذ از صفات خداوند می‌دانند و سرچشمه پلیدی‌ها و تاریکی‌ها را در وجود خبیثی به نام اهریمن جستجو می‌کنند.[۶]

بین حدود سال‌های ۲۲۴ تا ۲۴۰ میلادی (در دوره اردشیر بابکاندین زرتشتی دستخوش یک دوره تجدید حیات گردید.[۷]

محتویات

ریشه نام مَزدَیَسنا

واژهٔ مزدیسنا واژه‌ای اوستایی است که از دو جزء (مَزدَ + یَسنا) پدید آمده است. مزده معنی خدای دانا یا سرور می‌دهد و یسنا نیز به معنی ستایش و پرستش است و در مجموع معنی مزداپرستی یا خداپرستی می‌گیرد. این واژه به گونهٔ مزدیسنی هم گفته شده‌است. پیروانِ این کیش را مزدیسنان یا خداپرستان می‌نامند. در برابر پرستش مزدا، پرستش دیوان در گذشته مرسوم بوده که متونِ زرتشتی، اینان را دیویسنان و مذهبشان را دیویسنی ثبت کرده‌اند.[۸] نام‌های دیگری برای این دین وجود دارد که مصطلح‌ترین آن در ایران دین زرتشتی است.[۹][۱۰][۱۱][۱۲] در گذشته به پیروانِ این دین بهدین[نیازمند منبع]، مجوس[نیازمند منبع]، گبر[نیازمند منبع] نیز گفته شده‌است. در بیشتر زبان‌ها نام این دین را به نام پیامبر آن، زرتشت منسوب می‌نمایند.

تاریخچه مزدیسنا

نشان فره‌وهر تخت جمشید.

از وحدت و اجتماع معنوی مزداپرستی شرق و غرب ایران آگاهی دقیقی در دست نیست.[۱۳] مغان مردان دینی و موبدان هخامنشیان بودند. در مورد این‌که از چه زمانی دین زرتشتی در ری، پایگاه مرکزی مغان آغاز به تلاش کرد، نشانه و شواهد روشنی موجود نیست. گمان می‌رود که دیرترین هنگام برای این رویداد هنگام بنیادگذاری پادشاهی هخامنشیان بوده‌باشد.[۱۴]

زرتشت و آموزش مغان بر روی اندیشه‌های یونانی کارسازی پرداخت که راست و واقعی بود اما نه یونانیان و سریانیها و نه نویسندگان ارمنی، هیچ‌یک از زرتشت اوستایی و از کیش او که در گات‌های اوستا بازگو شده‌است، آگاهی نداشتند. به احتمال زیاد مزدیسنا در آغاز یک نهضت محلی در ایران خاوری بوده‌است که هنوز مرزهای آن مشخص نشده‌است. این کیش نو با مقاومت و مقابلهٔ شدید کیش‌های رایج مواجه شده و برای مدتی دراز نتوانست به برتری و چیرگی کامل برسد و چون گسترش یافت، دگرگون شد. کیش زرتشتی با آیین‌هایی که در پی برانداختن آنها برخاسته بود، درآمیخت و مزدیسنا به گونه‌ای بسیار متفاوت به ایران باختری رسید.[۱۵]

مَزدَیَسنا در دورانِ هخامنشی

وضعیتِ مزدیسنان تا پیش از زمانِ اشکانیان به درستی معلوم نیست و منابع از میان رفته‌اند. در مورد زرتشتی بودن هخامنشیان در بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد.

موافقانِ مزدیسن بودنِ هخامنشیان

گروهی بر این نظر هستند که مزدیسنا از زمانِ هخامنشیان و از زمانِ داریوش بزرگ وجود داشته‌است و خدای خاندان هخامنشی دستِ کم از زمان داریوش، اهورامزدا بوده‌است. همچنین در زمان پادشاهی اردشیر یکم در حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد، تقویم امپراتوری اصلاح شد و نامِ ماه‌های سال به نامهای ایزدان مَزدَیَسنا نامگذاری شدند.[۱۶] می‌توان گفت مزدیسنا در زمان هخامنشیان در حالِ پیشرفت در میان باورهای عامه مردم بوده‌است.

برخی از پژوهشگران، مانند آلبرت اومستد، ویل دورانت، هرتل و جورج کامرون این دیدِ سنتی را که زمان زندگی زرتشت مابین سال‌های ۶۶۰ تا ۵۸۲ پیش از میلاد بوده را، قبول دارند و پدر داریوش بزرگ، ویشتاسپ را همان کوی ویشتاسپ پشتیبان زرتشت می‌پندارند.[۱۷] به اعتقاد این پژوهشگران، داریوش یک زرتشتی نو دین بوده‌است و این دین را به عنوان دین دولتی در کشور نوپای خود رواج داده‌است؛ بنابراین نظریه زرتشت همزمان با کوروش بزرگ بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی می‌زیسته‌است و همچنین زرتشت شورش‌ها و رویدادهای واژگون‌گر سال ۵۲۲ پیش از میلاد را به چشم دیده‌بوده و چندی پس از آن درگذشته‌است.[۱۸]
کسانی مانند مری بویس که به تفکیک دقیق تعالیم گات‌ها (آموزه‌های خود زرتشت) با اوستای نو و حتی آیین کهن آریایی اعتقادی ندارند، هخامنشیان را به طور کلی پیرو زرتشت می‌دانند. اما برخی دیگر از محققان مانند دیاکونوف تأکید دارند که پادشاهان هخامنشی پیرو اوستای نو بودند.[۱۹]

مخالفانِ مَزدیسن بودنِ هخامنشیان

دیدگاه دیگر بر این باور است که با توجه به روایات مورخان یونانی و سنگ‌نبشته‌های باقی‌مانده از زمانِ هخامنشیان، هم از نظر باورها و عقاید و هم از نظر مراسم و آیین‌ها جهان‌بینی هخامنشیان با آئین کهن ایرانی مطابقت دارد. آیینی که در ضمن پرستش اهورامزدا، ایزدان متعدد و نیروهای طبیعت نیز پرستش می‌شدند. بر پایهٔ این باور، دینِ هخامنشیان به باورهای ودایی بیشتر از دین زرتشتی نزدیک است.[۲۰] همچنین اعتقاد دارند که آمدن صفت مزدیسنه (مزداپرست) که در پاپیروسهای آرامی زمانِ هخامنشیان آمده دلیلی بر زرتشتی بودن هخامنشیان نمی‌تواند باشد چنان‌که ذکرِ نامِ اهورامزدا در سنگ نبشته‌ها نیز دلیلی برای این امر محسوب نمی‌شود. در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی نه تنها به زرتشت بلکه به هیچ مطلب دیگری که بتواند این سنگ نبشته‌ها را رنگِ زرتشتی دهد، اشاره نشده‌است.[۲۱] از دورهٔ پادشاهی کوروش سرزمین‌های شرق ایران، به پیوستگی شاهنشاهی هخامنشی درآمد. در این دوره پذیرش مزدیسنا به نیایش دینی خود عمل می‌کردند لیکن شاهنشاهان هخامنشی بر دین زرتشتی نبودند و هنگامی که مغان به نشر کیش زرتشتی برخاستند، آن را با آیین کهن ایرانی درآمیختند.[۲۲]

پس از هجوم اسکندر

این دین پس از هجوم اسکندر مقدونی و کشته شدنِ موبدان برای مدت کوتاهی به خاموشی گرایید. چراکه در آن روزگار، بیشترِ آثار دینی بشکلِ شفاهی و سینه به سینه انتقال می‌یافتند و روحانیان با تکرار مستمرِ آنها منابع را در یاد داشتند و به گونه‌ای در حکمِ کتاب‌های زنده این دین بودند. از این رو با قتل‌عام آنها، بسیاری از کتاب‌های باستانیِ مزدیسنا از بین رفتند یا ناقص شدند. از همین رو سنتِ زرتشتی، اسکندر را همواره با صفت گُجَسته (به معنی مَلعون و متضادِ خجسته) یاد می‌کند. در متنِ پهلوی ارداویرافنامه گفته می‌شود که وی دستوران، داوران، هیربدان و موبدان بسیاری را کشت.[۲۳]

مزدیسنا در دورانِ اشکانیان

در زمان اشکانیان تلاش‌هایی در جهتِ بازآوری مزدیسنا انجام گرفت و سکه‌هایی بنامِ ایزدان ضرب کردند و آتشکدههایی به وجود آوردند. از میانِ آنها آتشِ آذر برزین مهر در کوه ریوند خراسان از اهمیت زیادی برخوردار بوده‌است. در متون پهلوی آمده است که در دوره بلاش اشکانی اوستاهای تکه‌تکه شده پس از حملهٔ اسکندر گردآوری و بازنویسی شد.[۲۴] از آنجایی که سیاست مذهبی اشکانیان منطبق بر اصل تسامح دینی بوده و در نگاشته هایشان چندان گرایش به مذهب خاصی را بیان نکرده‌اند اطلاعات امروزی از کیفیت دین در دوره مزبور چندان دقیق نیست. بدنبال همین شیوه زمینه برای فعالیت آزادانه عقاید گوناگون مذهبی در ایران پدید آمد و مسیحیان و گنوسیان و مهرپرستان آزادانه به تبلیغ دین خود می‌پرداختند.[۲۵]

مزدیسنا در دورانِ ساسانیان

اردشیر یکم از سوی اهورامزدا مهر نشان شاهی دریافت می‌کند.

حدود ۲۲۴ تا ۲۴۰ میلادی در دوره اردشیر بابکان؛ دین زرتشتی دستخوش یک دوره تجدید حیات گردید.[۲۶] مزدیسنا در زمان ساسانیان، بدنبال پیروزی‌های اردشیر بابکان دین رسمی ایران شد[۲۷] و فراوانیِ جمعیت مزدیسنان در زمان ساسانیان به بالاترین مقدار خود رسید. فعالیت‌های کرتیر موبدان موبد دوران ساسانی در این گسترش بی تأثیر نبوده است. او مبارزات خود علیه نصارا و برهمنان را در کتیبهٔ خود در نقش رجب بیان کرده‌است.[۲۸] در دورهٔ ساسانی آتشکده آذرگشسب در شیز آذربایجان از اهمیت وافری بهره‌مند شد و شاهان ساسانی همواره نذوراتی را پس از پیروزیهای خود به آنجا تقدیم می‌نمودند.[۲۹] در همان دوران مانی پیامبر دین جدید مانوی دین مانی که تلفیقی از مزدیسنا و مسیحیت بود را عرضه کرد که اگرچه بسرعتی فزاینده رو به گسترش داشت بشدت توسط شاهان و موبدان ساسانی مورد تاخت و تاز قرار گرفت و دستورهای حکومتی بر ضد آن صادر شد.[۳۰] به عقیده مری بویس از اواسط دوران ساسانی دین رسمی تحت تأثیر راست کیشی زروانی قرار گرفت و عملاً زروانی دین رسمی کشور گردید.[۳۱] در این دوره که روحانیون درباری به قدرت بسیاری رسیده بودند جنبش مزدکی پدید آمد که به طرز شدیدی سرکوب شد و قباد پادشاه ساسانی که از این جنبش برابری خواهانه استقبال کرده بود از مقام شاهی خلع گردید. بدنبال آن در زمان انوشیروان گزارش پهلوی اوستای مکتوب نوشته شد.[۳۲]

شکل گیریِ جامعهٔ پارسیانِ هند

نوشتار اصلی: پارسیان هند

پس از شکستِ این سلسله و ورودِ اعراب مسلمان به ایران و درهم شکسته شدنِ امپراتوری ساسانی بسیاری از زرتشتیان به خراسان و از آنجا نیز به گجرات در هند مهاجرت نمودند. آن‌ها آتش مقدس خود موسوم به آتش بهرام را نیز به نوسازی در گجرات منتقل نمودند. این گروه از زرتشتیان طیِ چندین سال به سوی کشور هندوستان مهاجرت کردند و جامعه پارسیان هند را تشکیل دادند.[۳۳]

مزدیسنا در دورانِ صفویان

در زمان صفویان شمار زیادی از آنان یا به پذیرشِ دین اسلام وادار شدند یا به نقاطِ مهجور و بیابانی همچون یزد و کرمان کوچانده شدند و یا کشته شدند. آنان در این دوره مجبور به پرداختِ جزیه بودند و قوانین سختگیرانه‌ای علیه‌شان وضع شد که تا حدود چند سدهٔ پس از آنان نیز پا بر جا بود. در دوره شاه عباس حدود سه هزار خانواده از ایشان برای مشاغل مختلف به اصفهان آورده شدند و در پایان دوره صفوی شاه سلطان حسین صفوی فرمان به تغییر دین ایشان داد. شماری کشته شدند و شماری تغییر مذهب دادند و عده‌ای از آنان نیز به بیابانهای یزد و کرمان گریختند.[۳۴]

در میان کوی‌های چهارگانه در اصفهان می‌توان از کوی گبرآباد که جایگاه زندگی گروهی از دین‌داران کهن ایرانی است، یاد کرد. زرتشتیان از دیرباز در پیشرفت و شهری‌گریِ (:تمدن) این مرزوبوم پُرکار بوده‌اند.[۳۵] در آغاز سدهٔ ۱۸ میلادی، شمار زرتشتیان ایران، نزدیک به یک میلیون تن بوده است. آن‌ها در کنار یهودیان و مسیحیان در همهٔ روزگار صفوی –مگر در بخشی از روزگار شاه عباس اول که سیاست دینی ویژه‌ای را دنبال می‌کرد- در آزار و رنج بوده‌اند. در زمان شاه عباس، شمار بسیاری از زرتشتیان از همه سوی ایران به دهی به نام گبرآباد کوچ داده شدند.[۳۶]

تاورنیه می‌نویسد: «شمار زرتشتیان کرمان ۱۰ هزار تن و همین شمار در اصفهان زندگی می‌کنند و کار آن‌ها بیشتر بازرگانی، به ویژه بازرگانی پشم است و بیشتر با هندوستان در پیوند هستند. هندوها و زرتشتیان از آن‌رو که به بالندگی اقتصاد کشور کمک می‌کردند و نیز در پی گسترانیدن اندیشه‌های دینی خود نبودند، از سوی دولت صفوی بازخواست نمی‌شدند.»[۳۷]

مزدیسنا در دورانِ زندیه و قاجاریه

آتشکده "آتش بهرام در یزد"

در دورانِ زندیه زندگی نسبتاً آرامی را به دلیل سیاست‌های میانه روانهٔ کریم خان زند سپری کردند اما با شوریدن آقا محمد خان قاجار بر زندیه، زندگی آنانی که در بیرون حصار شهر کرمان زندگی می‌کردند دوباره به خطر افتاد و آقا محمد خان بسیاری از آنان را بهمراه دیگر شهروندان کرمان به بهانه پناه دادن به لطفعلی خان زند از دم تیغ گذراند. در زمان قاجاریان نیز قوانینِ سختگیرانه‌ای که از دوران صفویان برای مجبور کردن آنان به پذیرشِ اسلام پابرجا مانده بود همچنان بر آنان اعمال می‌شد. از جمله این قوانینِ سختگیرانه می‌توان به دادنِ شغلهای پست به آنان، عدم اجازهٔ تجارت، عدم اجازهٔ مسافرت، عدم اجازه خروج از منزل در روزهای بارانی و... اشاره کرد. در دوره قاجار در یزد و کرمان که تجمع زرتشتیان آن دوران بیشتر در همین نواحی بود، متعصبان و اوباشان به یکسان، بر سر زرتشتیان می‌ریختند و با آنان بدرفتاری می‌کردند و حتی برخی از ایشان را می‌کشتند و اموال آنها را می‌دزدیدند و به‌ویژه کتاب‌های آنها را می‌گرفتند و می‌سوزاندند. در این زمان هنوز مسافرت برای آنان ممنوع بود.[۳۸]

انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران

در قرنِ نوزدهم، مانکجی لیمجی هاتریا از پارسیان هند به‌عنوان نماینده انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران مأمور شد دربارهٔ درستی خبرهایی که دربارهٔ زرتشتیان درون ایران به هند می‌رسید و وضعیت کلی آنان گزارشی را به انجمن ارائه نماید. وی در گزارشی که به سال ۱۸۵۴ به انجمن داد، شمار دقیق آنان را چنین گزارش کرد:

۶۶۵۸ نفر در یزد و روستاهای اطراف آن، فقط ۴۵۰ نفر در کرمان و حومه، ۵۰ نفر در پایتخت، یعنی تهران، و تعداد کمی هم در شیراز. این در حالیست که در همان دهه تعداد پارسیانِ بمبئی ۱۱۰، ۵۴۴ نفر (یعنی بیست درصد جمعیت شهر) برآورد شده بود، و نیز ۲۰۰۰۰ نفر در سورات و احتمالاً، ۱۵۰۰۰ نفر در بقیه گجرات و دیگر مناطق پراکنده در هند. او درین دوره نسبت به وضعیت نابهنجار زندگی زرتشتیان و به‌عنوان نماینده پارسیان هند به ناصرالدین شاه قاجار شکایت برد. پارسیان هند برای به فرجام رسیدن درخواست هایشان جهت بهبود زندگی زرتشتیان، حکومت هند را تحت فشار گذاردند تا نسبت به شاه اعمال نفوذ کند. مانکجی همچنین بهمراه اکابر یا بزرگان پارسی دست به‌کار بازسازی آتشکدهها و دخمههای ویران شده و هر آنچه توانستند برای تهیدستان انجام دادند و به تأسیس مدارس آموزش به سبک غربی برای زرتشتیان پرداختند و دیری نگذشت که به کمک صندوق‌های خیریه پارسی، در یزد و کرمان و بسیاری از روستاهای زرتشتی، مدارس ابتدائی تأسیس شد و به سال ۱۸۶۵ یک مدرسه کوچک شبانه‌روزی هم در تهران گشایش یافت.[۳۹]

سرانجام با فشارهای پارسیان و پادرمیانی دولتِ هند و انگلیس، ناصرالدین شاه برخی قوانین را اصلاح کرد و زرتشتیان توانستند به امنیت و احترام بیشتری نسبت به عهد قدیم دست یابند. بطور کلی می‌توان گفت نیم سده پس از برافتادن جزیه، از جنبه‌های گوناگون، عصر زرین زرتشتیان ایران بود. آنان پس از اینکه تعصب‌ها کاهش یافت به شهرهای بزرگ‌تر مهاجرت کردند و با ایجاد مراکز دینی، آموزشی و اجتماعی هم اکنون در کنار دیگر هم میهنان به همزیستی مسالمت آمیز که در مزدیسنا سفارش شده ادامه می‌دهند.[۴۰]

جهان‌بینی زرتشتی

آداب و مراسم زرتشتی

براساس داده‌های متون دینی مزدیسنا جهان میدان نبرد میان نیروهای خیر و شر است که مردمان و راست‌اندیشان می‌بایست با گرایش به دین و اندیشهٔ نیک، گفتار نیک، کردار نیک خیر را در پیروزی برابر شر یاری رسانی کنند.[۴۱] این شیوهٔ تفکر در عقاید هندی نیز بچشم می‌خورد اما تفاوت اندیشه زرتشتی با آن در این عنوان شده که در دین زرتشت زندگی و حیات و کار و تلاش نکوهش نشده[۴۲] و بر اساس گفتار زرتشت در گاهان

والاترین مردم کسی می‌تواند باشد که در پیشرفت مردم و آبادی جهان کوشش بیشتری نماید.[۴۳]

براساس این عقاید مرگ و ویرانی منشأ شر داشته و تخریب، کارِ روح مخرب یعنی انگره مینوست و از این رو تخریب و غم و سوگواری بیش از حد و کشتار پذیرفتنی نیست.[۴۴]

منشأ شناخت خیر از شر را اندیشه[۴۵] و وجدان که دئنا آمده دانسته‌اند. جهان مادی و تن و شادمانی آفریده‌های خدا هستند و وظیفهٔ دینی انسان است که از آن‌ها نگاهداری کند و آن‌ها را گسترش دهد و از آن‌ها بهره گیرد. زرتشتیان اعتقاد دارند که در پیروی از این طریق جبری در کار نیست. اختیار برای هر فرد بخشی اساسی از مزدیسنا است. گرچه انسان متحد خداست اما همهٔ آدمیان باید میان راستی و دروغ یکی را برگزینند. اعتقاد به سرنوشتی از پیش مقدر شده از دید اخلاقی زرتشتیان نکوهیده است زیرا این کار از عدل و نیکی خدا می‌کاهد.[۴۶]

نظریه مرگ و بازسازی جهان

نوشتار اصلی: فرشگرد

حسب گزارش‌های دینی دیرینِ مزدیسنا، در نهایت کار جهان با پیروزی نیکی بر پلیدی به پایان می‌رسد و در آن زمان فرشگرد یا بازسازی جهان به سبکی که پیش از هجوم اهریمن بوده برقرار می‌شود.

روان مردمان و اعمالشان به بوتهٔ داوری گذاشته شده و هرکس مطابق با عملی که مرتکب شده پاداش یا تنبیه دریافت می‌کند. دین زرتشت در جهان‌بینی خود به داوری پایان جهان و زندگی پس از مرگ ایمان دارد چرا که در صورت نفی زندگی پس از مرگ می‌بایست پیروزی را از آن اهریمن بدانیم.[۴۷] آیین‌های بیشماری در متون دینی متاخر که پس از گاهان زرتشت نوشته شده، آمده‌است که متشکل از آیین‌ها و مراسم و نیایش‌ها و فرشتگانی است که به عقیدهٔ بسیاری از پژوهشگران به دورانِ پیش از پیدایش زرتشت تعلق دارد.[۴۸]

خدا در مزدیسنا

نوشتار اصلی: اهورامزدا
سنگ‌نگارهای در تخت جمشید که نمادی از نوروز زرتشتیان را نشان می‌دهد. در اعتدال بهاری در روز نخست نوروز، نیرو و توان شیر و گاو در حال نبرد برابر است. شیر نماد خورشید و گاو نماد زمین است.

خدای نیک‌سرشت در کیش زرتشتی، اهورامزدا نام دارد که به معنی سرور دانا است و پرستیده می‌شود. برای اهورا مزدا در هرمزد یشت، در حدود شصت صفتِ نیک آورده شده و تقریباً همهٔ چیزهای خوب به وی منتسب شده‌است. بر اساسِ گاتها، اهورامزدا هم آفریننده روشنایی و هم تاریکی است.[۴۹] بر اساسِ کتابِ بندهشن که پس از ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالفِ اهورامزدا و زایندهٔ بدی‌ها را اهریمن (انگره مینیو) معرفی می‌کند[۵۰] که نص صریح گاتها است.[۵۱] در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توانِ ذاتی برای مقابله با قدرتِ اهورا مزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست بلکه اهریمن همان اندیشهٔ بد است اما در باورِ زروانیان، اهریمن برادر و رقیبِ اهورا مزدا و پسر زروان[۵۲] و دارای هویتی جداگانه از اهورا مزدا است. زرتشتیان امروزی نیز خود را یکتاپرست می‌دانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدی‌ها می‌نامند نه یک خدا. این شائبه احتمالاً به دلیل تغییر مفهوم و ماهیت انگره مینو در دین مربوط می‌شود که این قطب مخالف سپنته مینو با اهریمن یکی گشته است.

در نظر مزدیسنان، خدا خیر مطلق است و چون اساساً مخالف بدی است، نمی‌تواند هیچ گونه ارتباطی با آن داشته باشد و در سراسر تاریخ در ستیز زندگی و مرگ با بدی درگیر است. خدا سرچشمهٔ همهٔ خوبی‌هاست. شر واقعیت دارد اما نیرویی است که در پی نابودی و فساد و آلودگی است و مرگ و بیماری و فقر و گناه همگی کار اهریمن است که در صدد نابودی جهان ایزدی است. خدا وجودی خردگراست و برای هر چه می‌کند دلیلی دارد. خدا جهان را آفریده است که یاور او در نبرد با شر باشد. جهان می‌تواند آوردگاه میان خوب و بد باشد اما ذاتاً نیک است و اگر شر آن را تباه نکرده باشد، مشخصات آفرینندهٔ خود را که نظم و هماهنگی است، می‌نمایاند.

انکار بنیان نیک خدایِ جهانِ مادی یکی از بزرگ‌ترین گناهانی است که یک زرتشتی می‌تواند مرتکب شود.[۵۳]

جهان‌بینی زرتشتی از دیدگاهِ زرین کوب

در این آیین مبدأ خیر از مبدأ شر جدا بود. هرآنچه نیکی و روشنی و زیبایی بود آن را به مبدأ خیر منسوب می‌داشت و هرآنچه زشتی و تیرگی و پستی بود آن را به مبدأ شر نسبت می‌داد. مانند دیگر ادیان روحانی، آن قدرت را داشت که عشق به نیکی و روشنی را در دل‌ها برانگیزد و غبار ریمنی و اهریمنی را از جان‌ها بزداید و محو کند. گذشته از آن دین کار و کوشش بود و بیکارگی و گوشه‌نشینی و مردم‌گریزی را پاک و ایزدی نمی‌شمرد. تکلیف آدمی را آن می‌دانست که در زندگی با دروغ و زشتی و پستی پیکار کند و آن را در بند کند. فدیه و قربان و باده‌گساری را بیهوده می‌شمرد و نمی‌پسندید. زهد و ریاضتی نیز که در دین‌های دیگر هست در آیین زرتشت در کار نبود. در کشاکشی که میان نیکی و بدی هست، تکلیف آدمی را چنین می‌دانست که نیکی را در وجود هرمزد یاری کند. این تکلیف که برای آدمی‌زاد مقرر بود، از آزادی و اختیاری که انسان در کارهای خویش می‌داشت حکایت می‌کرد؛ بنابراین جبر و سرنوشت نیز که اسباب عمده انحطاط دین‌هاست در آیین زرتشت راه نداشت. انسان یارای آن را داشت که نیکی را یا بدی را برگزیند و یاری کند. این دیگر به اختیار او و به خواست او بسته بود. رهایی و رستگاری او نیز به همین خواست و همین اختیار بستگی داشت. در چنین آیین، که آدمی مسئول کار و کردار خویش است دیگر جایی برای تقدیر و سرنوشت نیست و کسی نمی‌تواند گناه کاهلی و کناره‌جویی خویش را برگردن تقدیر نامعلوم و بی‌فرجام بگذارد.[۵۴][منبع نامعتبر؟]

آموزه‌های زندگی

در مزدیسنا سوزاندن چوبهای معطر در مراسم مذهبی، جشنها و خانه‌ها، برای خشنودی ایزدآذر و دور کردن عناصر فساد مرسوم بوده است.[۵۵] - دربِ مهرِ اصفهان

بر اساس آموزه‌های دینی زرتشتی اگر جهان به خدا تعلق دارد، پس رهبانیت یا زهد و کناره‌گیری از آن گناه است. اگر مشخصهٔ خدا آفرینندگی و افزایش بخشی است، پس وظیفهٔ دینی آدمیان کار برای افزایش آفرینش خوب از طریق کشاورزی و پیشه‌وری و ازدواج است. تجرد، گناه است زیرا مانع آفرینش خوبی است. سقط جنین و همجنس‌گرایی نیز گناه به شمار می‌روند، زیرا این اعمال به گونه‌ای مؤثر مانع تحقق هدف واقعی که همان افزایش آفرینش خوب است، می‌شوند.

انسان از پنج عنصر اما به صورت واحدی تشکیل شده است: روان، جان، فروشی (خود آسمانی او)، وجدان و تن؛ بنابراین سلامت روانی و جسمی همراه هم هستند. این طرز تفکر که با فشار آوردن به بدن می‌توان به پیشرفت معنوی رسید، در دین زرتشتیان مردود شمرده می‌شود. از آنجا که دنیای مادی به خدا تعلق دارد موفقیت مادی که شرافتمندانه و بدون آزار رسانیدن به دیگران به دست آید و با بخشندگی همراه باشد، کمکی است به پیشرفت معنوی و نه مانعی برای آن. بر خلاف بسیاری از مکاتب اندیشه‌گرای آیین هندو، دین زرتشتی دارای اخلاق عملی است. تن‌پروری از آن اهریمن است و کار لازمه زندگانی است. دین زرتشتی بدون کار زندگی را بیهوده و بی‌فایده می‌داند. متون دینی اهریمن را عامل گسترش فقر و محنت درجهان می‌دانند. در روزی از ماه که به خدا اختصاص دارد یعنی روز هرمز، روز اول ماه به مؤمنان اندرز می‌دهند که «می خور و خوش باش» البته به همان نسبت عیاشی و مستی و هرزگی نیز مذموم است زیرا همه باید تحت فرمان اعتدال آرمانی باشند. انسان که مخلوق بزرگ و متعلق به خداست، هدف خاص حمله‌های شر است و وظیفهٔ مؤمنان این است که بر این حمله‌ها غلبه یابند.

بر تردید و آرزوی نادرست با خرد چیره شوند، بر آز با خرسندی، بر خشم با آرامش، بر رشک با نیکخواهی، بر نیاز با هشیاری، بر ستیز با آشتی، بر دروغزنی با راستی.[۵۶]

اصول دین زرتشت

اصول دین زرتشتی شرط‌های اصلی خداباوری زرتشتی و دیناور بودن است. هر فرد زرتشتی می‌باید در زمان سدره‌پوشی با خِرد و اندیشه خود به اطمینان به این اصول ایمان آورده باشد و آن را در طول زندگی مذهبی خود درنظر داشته باشد. دین زرتشتی بر نُه اصل استوار است که به‌ترتیب عبارت‌اند از:[۵۷]

۱. ایمان به وحدت خدا ۲. ایمان به پیامبری زرتشت ۳. باور به جهان مینوی و عالم معنا ۴. ایمان به نظم و راستی کار جهان (اشا) ۵. باور به جوهر آدمیت ۶. اعتقاد به فروزه‌های هفت‌گانه خداوند ۷. اعتقاد به نیکوکاری ۸. اعتقاد به تقدس عناصر چهارگانه: آب، باد، خاک و آتش ۹. اعتقاد به فرشگرد یا آخرالزمان.

آیین‌ها و جشن‌های دینی زرتشتیان

جشن سده سال ۱۳۸۹ در مارکار تهرانپارس.
  • آیین سدره‌پوشی: مراسمی مذهبی است که در طی آن شخص نوجوان با بستن کشتی رسماً به دین زرتشتی می‌گرود.
  • گاهنبارها: جشن‌های آیینی که مجموعاً هفت جشن در سال برای خدا و فروزه‌های هفت‌گانه ی اوست نیز جزو آداب دینی آنان شمرده می‌شود که مهمترین آنها جشن نوروز می‌باشد.[۵۸]
  • نوروز: همزمان با اعتدال بهاری است و دوره جشن‌های نوروزی که تا شش روز همزمان با زادروز زرتشت دنبال می‌شود.
  • جشن فروردینگان: جشن و مراسمی است که به بزرگداشت روان درگذشتگان زرتشتی انجام می‌شود.
  • جشن خردادگان: در چهارمین روز ماهِ خرداد این جشن به پاسداشتِ آب و آبادانی برگزار می‌شود.
  • جشن تیرگان: در دهمین روز از ماه تیر هرساله جشنِ تیرگان برگزار می‌شود. این جشن به امیدِ دور کردنِ خشکسالی انجام می‌گیرد.
  • جشن امردادگان: این جشن در روز هفتمِ ماهِ اَمُرداد برگزار می‌شود.
  • جشن مهرگان: جشن مهرگان از جشن‌های قدیمی ایرانی است که از هر ساله در روز شانزدهم مهرماه بنام ایزد مهر برگزار می‌شود. جشن مهرگان اگرچه امروزه محدود به جوامعِ زرتشتی شده اما درگذشته بخوبی میان مسلمانانِ ساکنِ ایران بویژه سلاطین و طبقه مرفه رایج بوده‌است.
  • جشن بهمنگان: این جشن، هر ساله در روزِ ۲۶ دیماه برگزار می‌شود.
  • جشن سده: از جشن‌های قدیمی است که هر سال در دهم بهمن ماه برگزار می‌شود. این جشن با برپایی آتش بزرگ همراه است.
  • جشن اسفندگان: یا سپندارمذگان در دهه پایانی ماهِ بهمن انجام می‌شود که جشنِ بزرگداشتِ سِپندارمَذ و نیز ارج نهادن به مقام زن و گرامی‌داشتِ زمین است.

آداب و احکام دینی

مراسم سدره پوشی یک کودک زرتشتی اهل هندوستان

آداب و احکام دین زرتشتی شباهت‌های زیادی با ادیان دیگر بویژه دین اسلام و دین یهود دارد. ضمن اینکه به دلیل ریشه و پیشینه مشترک ویژگی‌های کمابیش نزدیکی بین این دین و دین هندو نیز بچشم می‌خورد.

نماز

نوشتار اصلی: نماز زرتشتی

مسئله عبادت و نماز در دین زرتشتی شباهت زیادی با دین اسلام دارد. در دین مزدیسنا پنج نماز روزانه از واجبات شمرده می‌شود و هر فرد زرتشتی که به سن پانزده سالگی رسیده باشد موظف است پنج نماز روزانه را پس از تطهیر سر و دست و پاها بجای آورد.[۵۹] زرتشتیان هر روز در ۵ گاه اهورامزدا را نماز می‌گزارند و هنگامِ این نمازها دارای محدودیتِ زمانی است.[۶۰] زرتشتیان برای طهارت آدابِ ویژهٔ خود را دارند که البته با آداب و سنن اسلامی در کشور ایران کاملاً همخوانی دارد. آبِ روان، خاک و نورِ خورشید از تطهیرکنندگانِ سنتی در این دین هستند و بر پاکیزگی در مزدیسنا پافشاریِ بسیار شده است. در مزدیسنا، آدابِ شستشو و تطهیر برای مردگان نیز می‌باید صورت پذیرد.

ازدواج

نوشتار اصلی: پیوکانی

در دین زرتشتی به آیین زناشویی، آیین پیوکانی گفته می‌شود. ازدواج در میان زرتشتیان امری سفارش شده و پسندیده است[۶۱] و به همان اندازه تجرد، تعدد زوجات و طلاق بجز در مواردِ نادر مانند نازایی یا بیماری زشت و مذموم شمرده می‌شود.[۶۲] این اصول، امروزه نیز میانِ زرتشتیان ایران حتی در محاکم و مراجع قضایی پیش‌بینی شده و رعایت می‌شود.

بدرود با گذشتگان

نوشتار‌های اصلی: برج خاموشان و بدرود با گذشتگان

در کیش زرتشت، که دین رسمی دودمان هخامنشی بود، خاک عنصری مقدس شمرده می‌شد و از این روی مردگان را در خاک دفن نمی‌کردند.[۶۳] اعتقاد شدید به عناصر پاک طبیعت و تلاش برای پرهیز از آلودنِ آن سبب شده بود در گذشته آنان مردگان خود را در بلندی یا در برج خاموشان قرار دهند که جسم آنان به طبیعت بازگردد. واژهٔ دَخمَه در اوستا و در پهلوی دَخمَک، به معنی داغ‌گاه آورده شده است. در زبان فارسی به دخمه، استودان و دخمه‌دان هم می‌گویند.[۶۴] بعضی از استودان‌های عهد ساسانی مشتمل بر نوشته‌های مذهبی و نام، در گذشته بوده‌است.[۶۵] این سنت که پیش از زرتشتیان در ایران نیز انجام می‌گرفت ممکن بوده سنتی عیلامی بوده‌باشد. در دوران پیش از اسلام مردگان زرتشتی در استودان یا دخمه جای می‌گرفتند و استفاده از برج خاموشان در دوران باستان مرسوم نبوده است.[نیازمند منبع] اما از قرن پیش این رسم متروک گردیده و آنان مردگان خود را در مقبره‌های سیمانی که با زمین پاک ارتباط ندارد می‌گذارند[۶۶] و یا مرده را در تابوتی آهنین قرار داده و سپس در خاک قرار می‌دهند.

آداب سوگواری

در آداب سوگواری در مزدیسنا، شیون و زاری بیش از حد برای مردگان جایز نیست و آن را موجبِ آزرده شدنِ روانِ درگذشته و ضعف و کم‌طاقتیِ بازماندگان می‌دانند.[۶۷]

ارج‌گذاری به روان جاویدان

دین زرتشتی باور بر این است که روان در گذشته سه روز زیر راهنمایی سروش در این جهان می‌ماند. از این‌رو نمازهای ویژه در سه شب برای آسایش روان و خشنودی سروش خوانده می‌شود. باور این است که روان درگذشتگان سالی پنج روز پیش از نوروز و سپس در روز فروردین ماه از بازماندگان خود در این جهان دیدن می‌کنند و از این رو در آن روزها بازماندگان نیز در آیین ویژه شرکت می‌کنند.[۶۸]

تاریخچه پژوهش در زمینه مزدیسنا

بخشی از یسنای ۲۸. مطالعه و کشف ویژگی‌های زبان اوستایی توسط اوستاشناسان به شناخت بهتر اصول قدیمی دین زرتشتی کمک شایانی نمود.

شناخت امروزی از اوستا و محتوی آن تا حد زیادی مرهون تلاش‌های مستشرقین غربی در بازشناسی زبان اوستایی است. هرچند در گذشته در ابتدای دوران اسلامی نیز پژوهشهای عمده‌ای در این زمینه از سوی برخی دانشمندان مانند ابوریحان بیرونی و شهرستانی و ابن ندیم صورت گرفته بود اما پژوهشهای روشنگر از حدود قرن هجدهم آغاز شد. جایی که آنکتیل دوپرون درسال۱۷۵۵ تصمیم گرفت از فرانسه[۶۹] سفری به شرق را آغاز کند تا ببیند آیا هنوز کسی بر این دین باقی‌مانده است یا خیر. آشنایی او البته از پژوهش‌هایی بود که پیشتر در این زمینه انجام شده‌بود مانند پژوهش‌های توماس هاید و بریسون و بر اثر انتشار کتب آنها او سفر شرق خود را آغاز نمود.[۷۰] او در شهر سورات هندوستان که عمدتاً پارسی نشین بود میهمان دستور داراب از علمای زرتشتی بود و همان‌جا دست‌نویس اوستای خود را نوشت و با خود به آکسفورد لندن برد. پس از آن موجی از اوستاشناسی در دانشگاه‌های اروپا به راه افتاد و بدنبال آن اشخاصی مانند دارمستتر و بارتولومه تحقیقات اصلی را انجام دادند. هرچند آثار آنها نیز بی‌اشکال نبود اما تا حد زیادی موجب روشن شدن ماهیت زبان اوستایی شد. در ایران نیز پژوهش در این زمینه با ابراهیم پورداوود آغاز شد.[۷۱]

جمعیت زرتشتیان

مراسم عروسی زرتشتیان در هندوستان

بزرگ‌ترین جمعیت‌های زرتشتی در ایران و هند می‌باشد. زرتشتیان هند که بعد از حمله اعراب، از ایران به هند کوچ کردند در هند به اسم پارسی شناخته می‌شوند و از شهروندان خوشنام و ارزشمند هندوستان بشمار می‌آیند. زرتشتیان ایران هم بیشتر در حوالی شهرهای تهران، یزد و کرمان و تعدادِ کمی نیز در اصفهان، شیراز و اهواز ساکن هستند. زرتشتیان هند پیشتر جمعیت زیادی از مردم گجرات و بمبئی را تشکیل می‌دادند اما هم اکنون متجاوز از یکصدهزار تن نیستند. در ایران نیز حدود شصت هزار نفر زرتشتی بسر می‌برند. کلاً جمعیت زرتشتیان جهان را بیش از دویست و ده هزار نفر ندانسته‌اند.[۷۲] زرتشتیان ایران مانند برخی دیگر از گروه‌های اقلیت مذهبی در ایران به رسمیت شناخته شده و در مجلس شورای اسلامی ایران دارای نماینده هستند. امروزه روند مهاجرت زرتشتیان ایران به خارج کشور بسیار سرعت گرفته[۷۳] و شمار زرتشتیان باقی‌مانده در ایران را نزدیک به بیست هزار نفر هم دانسته‌اند. در ایران مدارس و نشریاتی ویژه زرتشتیان وجود دارد و تحصیلات آنها در برخی دبیرستان‌ها مانند مارکار تهران‌پارس یا دبیرستان فیروز بهرام انجام می‌شود. نشریه‌ای بنام امرداد متعلق به سازمان‌های زرتشتی در ایران بصورت هفتگی چاپ می‌شود.[۷۴]