مَزار شَریف یا مَزاری شّریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان و سومین شهر بزرگ افغانستان (پس از شهرهای کابل، هرات) است که دارای جمعیتی بالغ بر ۶۹۳۰۰۰ نفر بنا به سرشماری سال ۲۰۱۵ میباشد. مزار شریف در پانزده کیلومتری شرق بلخ واقع شده و از سمت جنوب شرقی در فاصله ۴۲۵ کیلومتری کابل، پایتخت افغانستان قرار دارد. این شهر از سمت شرق در همسایگی [[قندور]]، از غرب به فاصله ۷۲۸ کیلومتری هرات باستان، از جنوب ۹۰۹ کیلومتر با قندهار و نهایتاً از سمت شمال با ازبکستان و بخشهایی از تاجیکستان مرز مشترک دارد. بخشی از رود آمو دریا (جیحون) که به عبارتی پرآبترین و مهمترین رود در منطقه آسیای میانه است و از ارتفاعات پامیر سرچشمه میگیرد؛ با عبور از مناطق شمالی افغانستان نظیر قسمتهایی از شمال مزار شریف و قندوز در نزدیکی مرزهای ازبکستان و تاجیکستان، سرانجام به دریاچه آرال واقع در ازبکستان و قزاقستان میریزد.
مزار شریف به حکم پیشینه و تمدن غنی و طولانی، آثار تاریخی و اماکن مذهبی و زیارتی و موقعیت حساس جغرافیایی و ژئوپُلیتیکی اش بهعنوان منطقهای بسیار مهم و استراتژیک در شمال افغانستان و منطقه آسیای میانه شناخته میشود. مزار شریف بهلحاظ فرهنگ و تمدن نقطه تلاقی آثار تاریخی و تمدنی برجای مانده از عصر زرتشت، تمدن هلنیستی و عصر اسلام و مسلمانان است. منطقه مزار شریف در گذشته بهعنوان بخشی از قلمرو خراسان بزرگ بود که در دورههای مختلف تاریخی بهوسیله طاهریان، صفاریان، سامانیان، غوریان، ایلخانان، تیموریان و بخشی از خانات بخارا اداره میشده است.
امروزه مزار شریف در میان سایر مراکز ولایات و استانهای افغانستان دارای بالاترین درصد ساخت و ساز (۹۱٪)و توسعه فضای شهری - پس از سالها جنگ و درگیری داخلی که هنوز هم ادامه دارد- میباشد.
این شهر را برای آن مزار شریف میخوانند که به عقیدهٔ اهالی آن، علی بن ابیطالب پسر عمو و داماد پیامبر اسلام محمد بن عبدالله در مسجد کبود (مسجد آبی) این شهر به خاک سپرده شدهاست. اگرچه بنا به روایات مستدل و دقیقتر و اعتقاد بسیاری از مسلمانان محل دفن علی در نجف اشرف عراق قرار دارد.
مزار بزرگ منسوب به علی بن ابی طالب در عصر شاهرخ شاه تیموری، به همت همسرش گوهرشاد بیگم تعمیر گشت که هنوز هم پابرجاست. در این مزار کتابی است به نام تاریخچه روضه شریف که در آن آمدهاست که این محل، مزار خلیفه راشد علی رضی الله عنه است. همچنان بر روی یکی از دروازههای شهر(برروی دروازه ورودی جنوبی این مزار) شعری از عبدالرحمن جامی حک شده، که چنین است:
گویند که مرتضی علی در نجف است | در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است | |
جامی نه عدن گوی و نه بین الجبلین | خورشید یکی و نور او هر طرف است |
همچنان هر سال در نوروز در مزار شریف جشنی بر پا میشود که به نام جشن گل سرخ مشهور است و چهل روز طول میکشد.
همه ساله بعضی از مردم در ایام سال نو به این شهر میآیند و نوروز را جشن میگیرند و با برافراشتن ژنده (پرچم، عَلَم) روضه سال نو را آغاز میکنند که تا چهل روز برافراشتهاست و به تاریخ ده ثور (اردیبهشت) دوباره پایین کشیده میشود.
این شهر در میان مردم افغانستان از تقدس خاصی برخوردار است.
با توجه به کشف تعدادی نیایشگاه زرتشتی و آتشکده در این شهر گروهی از پژوهشگران مزار شریف را محل مرگ زرتشت میدانند.
و به روایت دیگر مزار شریف مدفن عارف قرن هشتم امیر سید علی همدانی ملقب به علی ثانی و به قول اقبال لاهوری «شاه همدان» میباشد که در تاریخ به دلیل شباهت اسمی، این مطلب خلط شده است، ونیز آنچه معروف است که مدفن این عارف در ختلان میباشد نیز محل تعمق و تحقیق محققان محترم میباشد.
بیشتر مردم مزار شریف را تاجیکها (٪40) شامل میشوند. دیگر ساکنان آن هزارهها (٪35)، پشتونها (٪۶)، ترکمنها (٪۳) و ازبکها (٪15) هستند.[۱]
مسجد کبود در شهر مزار شریف در افغانستان بارگاهی است که برخی بر این باور اند که علی بن ابیطالب در آنجا مدفون است. البته به اعتقاد غالب مسلمانان، پیکر علی بن ابیطالب (امیرالمؤمنین) در نجف و در کشور عراق قرار دارد.
چون ابومسلم مروزی خراسانی در رمضان سال ۱۲۹ برابر بهار سال ۱۲۶ خورشیدی، به طرفداری خاندان نبوت از روستای سفید مرو، قیام نموده و با کارگزاران بنیامیه جنگید، مرتب پیش میرفت و چون بنیامیه داشتند میشکستند، او به جعفر صادق پیشنهاد کرد که اگر صادق به مسند خلافت راغب باشد، ابومسلم میتواند شرایط آن را برایش مهیا کند.
جعفر صادق در پاسخ گفت: «که از ما هر کس خروج کرده، به درجهٔ شهادت رسیده بنابراین ما را به فرمانروایی و خلافت رغبتی نیست، و به پیک فرمودند به ابومسلم بگو اگر میخواهد در این خاندان خدمت شایستهای بهجا آورَد، کالبد مبارک جد بزرگوارم را که در صندوقی در نجف اشرف مدفون است، به بلخ برَد، تا پس از آن که فتنهٔ بنیامیه فرونشیند و دولتشان ورافتَد، به مدینهٔ برده شود، و مقصود حضرت این بود که اگر جنگ به درازا کشد و برخی شهرها دستبهدست بگردد، پیکر مطهر از دستبرد بنیامیه محفوظ باشد و در جای دور امنی گذاشته شود».
چون این دستور به ابومسلم رسید، به عیاران کارآزمودهاش فرمود که به این کار بشتابند و ایشان آن صندوق را پنهانی از نجف برداشته با شتر به مرو شاهجهان بردند و در محلی موسوم به کوه نور گذاشته و از آنجا به کلف آورده و بعداً وارد بلخ کردند، و در آبادی خواجه خیران -که در خاور بلخ و سه فرسنگیاش واقع است- مخفیانه به خاک سپردند، و لوحی نیز رویش نهادند.[نیازمند منبع]
بعدها به واسطهٔ سرگرمی ابومسلم به جنگ، و قلعوقمع بنیامیه و سرانجام دادن امور خلافتی در ابتدای دولت بنیعباس و قتل نابههنگامش موضوع انتقال جسد یا اظهار و اعلان جای دفن در بلخ ممکن نشد، و مدفن پنهان بود.
هنگامی که در زمان هارونالرشید طبق گفتهٔ پیر معمر که به هارون اظهار داشت، معلوم شد که جسد در نجف مدفون بوده، هارون بارگاهی در آنجا ساخت و مردم متوجه بدانجا گردیدند، از این رو نام بلخ ظهوری نیافت، و آن رویداد فراموش شد.
در زمان سلطان سنجر فرزند ملکشاه سلجوقی که از ۴۹۶/۶۷ تا ۵۰۶/۷ خورشیدی پادشاهی کرد، در سال ۵۱۴/۱۵ خورشیدی، در دفتر معاملات ابومسلم، مطالبی در این باره یافت شد، از جمله موضوع درخواستنامهای که در این باب برای جعفر صادق فرستاده شده و جواب صادق به دست آمد، و جابهجایی بدن و خاکسپاری در ده خواجه خیران را فهمیدند؛[نیازمند منبع] از طرفی چهارصد نفر از سادات و بزرگان بلخ در یک شب حضرت را در نزدیکی روستای خیران خواب دیده، که بالای صفهاش ایستادهبود و میفرمود سالها است ما در اینجا میباشیم و کسی آگاهی ندارد، باید به شاه اطلاع دهید که گور ما را ظاهر سازد تا مردم به زیارتمان بیایند.
پس از پیدایش دفتر ابومسلم و کشف خواب بزرگان، سلطان سنجر از مرو پایتخت خود به امیر قماج، والی بلخ، دستور داد که موضوع را بپژوهَد و کنج کاوَد، او نیز با وجود مخالفت برخی دانایان بلخ و انکار وجود نسا[۱] در آنجا به قریهٔ خیران آمده و در روی پشتهای که به نام تل علی معروف بود، شروع به کاوش کردند. پس از اندکی کندوکاو به گنبد کوچکی با دریچهٔ پولادین و قفل نقره برخوردند و خیلی شادمان شدند، و با جمعیت علما گشودندش و توی حجره رفتند، صندوقی پولادین دیدند که رویش قرآنی به خط کوفی بر پوست آهو همراه با شمشیری بزرگ و سنگی بود و بر سنگ نوشتهبودند: «هذا قبر ولی الله علی اسدالله». سپس صندوق را باز کردند، بدن علی را دیدند تر و تازه، حتی ناخنها و مویها کاملاً صحیح و آثار زخم نیز بر پیشانی نمایان بود. برخی که مشاهده و زیارتش کردند از هوش رفتند.
مردم از این قضیه مهم غریو و فریاد تکبیر و شادی بلند نمودند و نذرها و نیازها تقدیم کردند و چون خبر به سلطان سنجر رسید او نیز برای عتبهبوسی حرکت کرد و پنجاه هزار دینار زر سرخ پیشکش آنجا و خادمانش نمود. وی خواست صندوق را با خود به مرو برد و آنجا به خاک سپارد و بارگاهی بسازد، ولی دانایان و همهٔ مردم جدّاً مانع شده و درخواستند در همانجا بماند. او هم از تصمیمش منصرف شد و ساختمان کوچکی خشتی در آنجا نموده تصمیم داشت بارگاه بسیار باشکوهی برایش بسازد، ولی به واسطهٔ گرفتاری به جنگ و اسارت در دست غزان و کدورت بسیار نتوانست و در سال ۵۳۵/۳۶ خورشیدی درگذشت.
در زمان چنگیزخان که در همهٔ شهرهای ایران کشتار و تاراج زیادی کردند و به اماکن مذهبی توهینها وارد آوردند و حرمتها شکستند، مردم بلخ را هم کشتار جمعی نمودند. بعضی از اهالی آنجا برای این که توهینی به محل دفن علی وارد نشود، ساختمان سنجر را ویران نموده و آثار و نشاهها را از میان بردند و آن مکان را به نام پیشینش، تل علی یاد میکردند و به این ترتیب باز نامش محو شد، و شهر بلخ هم بعداً روی آبادی ندید.
سال ۸۵۹/۶۰ ه. ش طبق آنچه در حبیبالسیر و روضةالصفا نیز نوشته شده، هنگام پادشاهی سلطان حسین بایقرا که امیر بایقرا برادرش حکومت بلخ را داشت، شمسالدین محمد از نوادگان بایزید بسطامی از کتابخانهٔ ملتان هند تاریخی بدست آورد که زمان سلطان سنجر نوشته شده و ماجرای مدفن علی را نیز شرح داده بود. شمس الدین محمد به میرزا بایقرا ارایهاش داد و او مِهان را گرد آورد. او با حضورشان آغاز به کاویدن کردند تا آن که در همان تل آثار را دیدند و سپس سنگ قبر نمایان شد که نوشته بود: «هذا قبر اسد الله الغالب اخ رسول الله علی ولی الله» و فریاد و غریو شادی مردم بلند شد.[نیازمند منبع]
میرزا بایقرا خدمت سلطان حسین پیکی فرستاد. سلطان نیز وزیر خود امیر علیشیر را برای پژوهیدن فرستاد واو پس از زیارت آن مکان و برگشتش به هرات موضوع را تایید نمود و سلطان حسین به زیارت آنجا حرکت کرد و غلتانغلتان و باگریهوزاری برای زیارت آمد و اشعاری که سرودهبود، خواند که تَهَش این است:
رحم کن بر حال این مشتاق ای شاه کرام
و بیماری بادکُنجش برطرف شد، سپس خواست صندوق را به هرات برد ولی استخاره موافقت نکرد و دانایان هم نقل آن را توهین و حرمتشکنی دانسته، اجازه ندادند. در پی آن سلطان حسین آغاز به ساختن گنبد و بارگاهی در آنجا کرد، و ابتدای وضع ساختمان کنونی را او انجام داد. او برای آبادانی آنجا ساختمانهایی کرد و بازاری درست کرد و صد خانوار از مِهان هرات را بدانجا فرستاد، و جویی از رودخانهٔ بلخ جدا ساخته و بدانجا آورد که «نهر شاهی» نامیده گردید و آن را وقف بر روضهٔ فرخنده نمود و تولیت و سرپرستی را به سید تاجالدین اندخوئی واگذار کرد، و نهر خضرآباد هم که سلطان سنجر وقف کردهبود و پس از آن از بین رفتهبود را باز کنده و آب آورد. مردم نیز از اطراف بدانجا روی آورده و ساختمانهای زیادی ساختند و شهر بزرگی شد و به مزار شریف مشهور گردید.
سپس نیز شاهان تعمیرات و موقوفاتی کردند، از جمله عبدالمؤمن خان بن عبدالله خان ازبک یازدهمین امیر شیبانی، گنبدی ساخت. ولی محمد خان بن جانی خان دومین امیر دودمان جانی که حدوداً از ۱۰۱۴ تا ۱۰۱۷ پادشاهی کردند، آرایشهایی در ساختمانها و داخل روضه و نیز باغهایی ساختند. در زمان محمد مقیم خان بن سبحانقلی خان -حاکم بلخ- زمینلرزهای رخ داد و گنبد واپاشید و او باز به حالت کنونیاش درست کرد. کاشیکاریاش نیز از سال ۱۲۸۷ در زمان حکومت امیر علم خان به دست استاد سمیع سمرقندی آغاز شد، و امیر به گونهای که آمده، مینویسند، شیعه بوده و تاریخش را نیز نوشته و مادهتاریخ در شعر آخر و این است:
ولی بکش «دل» از او زانکه دل به جانان داد
عبارت «علم غلام علی» در شمار ابجد، ۱۳۲۱ میباشد، و «دل» که ۳۴ است باید ازش کم شود برابر ۱۲۸۷ میشود. چند مادهتاریخ دیگر نیز در اطراف نوشته شدهاست.[۲]
امیر عبدالرحمن خان نیز تعمیراتی در آن نمود و با خود نذر کردهبود که اگر پادشاهی بش رسد، نشان پادشاهی و رسمی خود را شکل مسجد و روضهٔ خجسته بگزیند، و در پس نیز که به زیارت رفت، زیارتنامهٔ مفصلی خواند و دستور داد همان را روی دو تخته مس تراشیدند و جلو درب ورودی نصب کردند -که اکنون نیز در آنجا هست-.
محمد ظاهرشاه پادشاه اخیر افغانستان نیز سال ۱۳۱۹ نوسازیها و تزییناتی در ایوان ورودی و دیگر بخشها انجام داد.
کلاً همهٔ شاهان و میران افغان و همهٔ مردم افغان تا کنون نسبت بدان مکان ابراز علاقه کاملی کردهاند، چنانکه حاج ملا علی گنابادی نورعلیشاه ثانی پس از مسافرت و گردش هفتسالهاش -که مدتی هم در آنجا به سر بردهبود- نقل کرده که زنان ترکمن از پیرامون بچههای بیمارشان را بر پشت گرفته و برای زیارت و طواف میآمدند و میگفتند: سخی شاه مردان اوقلیم شفا وردی یعنی ای سخی شاه مردان! فرزندم شفا ده! و اتفاقاً شفا هم داده میشد!
سطور فوق نگاشتهای است از حاج سلطان حسین تابنده گنابادی (رضاعلیشاه) قطب صوفیان نعمت اللهی سلطانعلیشاهی (وفات 1371 شمسی) که در اواخر دههی چهل خورشیدی به مزار شریف سفری داشته است و حاصل سفر و مطالعات خود را طی یک گزارش در اردیبهشت ماه سال 1339خورشیدی در شمارهی نخست از دورهی چهارم نشریهی "مجموعهی حکمت" که در شهر قم نشر مییافته، منتشر کرده است. او کتابی نیز به نام گردش در افغانستان و پاکستان دارد .[۳]
برخی دیگر عقیده دارند مسجد کبود مزار شریف نیز هرچند به باور اصلی درست نیست و پیکر علی قطعاً بدانجا جابهجا نشده، ولی از نظر آنکه به نام آن علی میباشد و مورد توجه و گرامیداشت کسان فراوانی از مردم، و ابزار توسل آنها به آن علی است، محترم میباشد.
بارگاه آنجا از کاشی ساخته شده و در میان صحن فراخی قرار دارد که چهار درب بزرگ دارد که همه از کاشی است. صحن هم دارای چهار درب است در چهار سو و روبهروی هم، که هر کدام رو به خیابانی گشوده میگردد. توی روضه نیز با ایوانش نقاشی خوبی دارد که به فرمان محمد ظاهرشاه انجام شده و در جلو درب ورودی رواق فراخ سقفپوشیدهای است که برای مسجد بنا شده، و نماز جماعت آنجا گزارده میگردد. ضریح هم خیلی بزرگ و دراز است و زیارتکنندگان با نهایت فروتنی و افتادگی برای زیارت بدانجا میآیند.
در قسمت قبلهٔ ضریح قرآنهای فراوانی برای قاریان گذاشته شدهاست و هنجار روضه این است که سر مغربی، پس از گزاردن نماز مغرب دربها را میبندند و پگاه باز میکنند، و کل شب بستهاست. در بخشی از صحن هم مشغول به ساختن مسجد بزرگی بودند که گنجایش جمعیت زیادی را داشت.
ولی این گفتار خیلی دور مینماید، زیرا جعفر صادق به باور شیعه هیچگاه به نبش هیچ قبری - آن هم قبر جدش علی - رضایت نمیدهد، افزون بر آن محل دفن علی در آن هنگام کلاً پنهان بود و جز امام و نزدیکان و خواص خاندان عصمت، کسی ازش آگاهی کاملی نداشت.
ظهور قبر بنا به قولی در زمان جعفر صادق شد؛ منصور دوانیقی به صادق گفت که ابومسلم مروزی میخواست از تو دربارهٔ مدفن علی بپرسد، و صادق در جواب منصور محل آن را نشانش داد.
به قولی در زمان موسی کاظم آشکار شد، که هارون روزی به شکار رفت و چند آهو را پیگیری نمود و آنها در غری -که نجف کنونی است- به تپهای پناه بردند و بازها و سگهای شکاری هم نزدیکشان نرفتند. هارون سبب را پرسید، برخی گفتند از پدرانمان رسیده که پیکر علی در این حدود خاک است. هارون از موسی کاظم سؤال کرد، او هم تصدیق کرد. حتی پارهای مینویسند که چون هارون ازشان شنید، دستور داد که روی تپه را کاویدند و پیکر علی را زخمخورده دید و پایش را بوسید و در احترام آنجا کوشید و ساختمانی کرد و مرتب به زیارت میرفت.
از قول اول هم معلوم میشود که ظهور قبر در زمان منصور بوده نه پیش از بنیعباس و در آن هنگام بنیامیه ورافتادهبودند، و خطر نبش گور در میان نبود؛ همچنین انتخاب بلخ که از مدینه بسیار دور است، با قصد اینکه باز نسا[۴] را به مدینه برگردانند، بعید به نظر میرسد.
گفتههای دیگری هم در این باره یاد شده، چنانکه در سلطنةالحسین آمده، بعضی گمان کردند که در دارالاماره کوفه دفن شده و بعضی از عامه گفتند که جنازه را در تابوتی با شتر به طرف مدینه حمل کردند که در آنجا دفن کنند ولی شبی شتر در راه گم شد و کسی بر او دست نیافت و رافضیان[۵] گفتند که در پس ابرها پنهان شد و بعضی ذکر کردند که حضرت را در صندوقی نهاده و بر شتر سوار کردند و شتر را رها نمودند و او به بلاد طی رفت، مردم که آن را دیدند گمان مالی به صندوق بردند و آن را دفن نمودند که اگر صاحبش پیدا شود به او مسترد دارند[۶] و شتر را نحر کردند و خوردند و این قول را بنیامیه معتقد بوده و آن را شهرت دادند که ولید در این باب گفته:
و نیز یاد کنند که در تازگی مزاری برای علی در چهارجوی بخارا بعض عامه میساختند و بیست سال است که پیدا شده و چند سال قبل مشغول عمارت صحن بودند و در هند نیز مزار علی هست و بعضی هم مزار بابانانک را از آن علی دانند.[۷]
آوردهاند که امام عبدالله از فقهای مسلم بلخ، در این مسئله مخالفت کرده و گفتهبود که: «آوردن جسد حضرت شاه مردان با این همه راه دور، از امکان بعید بوده و چنانکه مشهور است قبر حضرت شاه در کوفه یا در آمل یا در کرخ بغداد یا در نجف یا در عدن خواهد بود.».
در پاورقی آن مینویسند: «غیر از این مقامات در بعضی مواضع دیگر هم به نام حضرت شاه آثار و عمارات موجود است، و مسلمین از اعتقاد راسخی که به جناب شاه ولایت دارند، آن مقامات را به اسم قدمگاه شاه مردان یا زیارت سخی و غیره احترام میکنند. از آن جمله یک موضع در شمال مغرب شهر حالیهٔ کابل نیز موجود و موسوم به زیارت شاه مردان است» و بعداً مینویسد: «ولی این مقامات در حقیقت مربوط به شاه مردان نیست بلکه خرقهٔ حضرت رسول (ص) را هنگام عبور از کابل در سال ۱۱۸۲ توسط شاه بابا در آنجا گذاشتهبودند و بعداً شرح آن را در آنجا ذکر میکند.»[۸]
در روایات متعددی از ائمه معصومین وارد شده است که محل دفن و قبر امام علی در نجف اشرف است
از این روایات و روایات متعدد دیگر به خوبی استفاده می شود که قبر حضرت آدم و قبر حضرت نوح و حضرت علی در نجف اشرف فعلی (پشت کوفه) واقع شده است و از آنجا که در آن زمان نجف به صورت یک شهر نبوده بلک دشت خشکی بوده است از آن به عنوان پشت کوفه یا نزدیک کوفه یاد شده است.