مَزدَیَسنا یا دین زرتشتی نامِ دینِ پیامبرِ ایرانی، اشوزرتشت اسپنتمان است. مزدَیَسنا صفتی است بهمعنای پرستندهٔ اهورامزدا. مزدا همان خدای یگانه است. مزدَیَسنا ضدِ دیویَسنا است. دیویَسنا هم بهمعنی پرستندهٔ دیو
یا دَئِوَ است و ضدِ آن واژهٔ وی-دَئِوَ یا ضدِ دیو است. مزدَیَسنا
پیرامونِ ۱۲۰۰ (پیش از میلاد) تا ۱۰۰۰ (پیش از میلاد) از سوی پیامبر
ایرانی، زرتشت اسپنتمان، پایهگذاری شد.[۱]
زرتشت به ویرایش و بازبینی کیش کهن آریایی پرداخت و اندکاندک برای خود پیروانی یافت که پس از وی به مزدیسنان یا زرتشتیان شُهره شدند. در ادبیاتِ مزدیسنا نیز مزدیسن با گویشِ پهلوی، معادلِ دین آورده به زرتشت، راستیپرست و با صفتِ زرتشتی آمدهاست.[۲] همچنین به زرتشتیان بهدین نیز میگویند.
عناصرِ مزدَیَسنا یکتاپرستانهاند و از یکتاپرستی سرچشمه میگیرند. البته در برخی منابع از ایشان به نامِ دوگانهپرست هم یاد شده[۳] که بیشتر در اثر اشتباهی است که در شناختِ درستِ مزدیسنا و بر اساسِ برداشتهایی از دو کتابِ دینکرد و بندهشن انجام شده[۴] و مزدیسنان با زروانیان به اشتباه یکی پنداشته شدهاند زیرا اعتقاد به دوگانگیِ آفرینشی در میان زروانیان نیرومند است[۵] نه مزدیسنان. کتاب مقدس زرتشتیان گاتها است که (سرودها) سخنانِ شخص زرتشت بودهاست.
دین زرتشتی برپایه یگانهپرستی است، یعنی زرتشتیان به خدای بزرگی به نام اهورامزدا ایمان دارند و برخی نیروهای طبیعی مانند آب، آتش، باد، خاک و خورشید را داری ایزدی مأخوذ از صفات خداوند میدانند و سرچشمه پلیدیها و تاریکیها را در وجود خبیثی به نام اهریمن جستجو میکنند.[۶]
بین حدود سالهای ۲۲۴ تا ۲۴۰ میلادی (در دوره اردشیر بابکان)، دین زرتشتی دستخوش یک دوره تجدید حیات گردید.[۷]
واژهٔ مزدیسنا واژهای اوستایی است که از دو جزء (مَزدَ + یَسنا) پدید آمده است. مزده معنی خدای دانا یا سرور میدهد و یسنا نیز به معنی ستایش و پرستش است و در مجموع معنی مزداپرستی یا خداپرستی میگیرد. این واژه به گونهٔ مزدیسنی هم گفته شدهاست. پیروانِ این کیش را مزدیسنان یا خداپرستان مینامند. در برابر پرستش مزدا، پرستش دیوان در گذشته مرسوم بوده که متونِ زرتشتی، اینان را دیویسنان و مذهبشان را دیویسنی ثبت کردهاند.[۸] نامهای دیگری برای این دین وجود دارد که مصطلحترین آن در ایران دین زرتشتی است.[۹][۱۰][۱۱][۱۲] در گذشته به پیروانِ این دین بهدین[نیازمند منبع]، مجوس[نیازمند منبع]، گبر[نیازمند منبع] نیز گفته شدهاست. در بیشتر زبانها نام این دین را به نام پیامبر آن، زرتشت منسوب مینمایند.
از وحدت و اجتماع معنوی مزداپرستی شرق و غرب ایران آگاهی دقیقی در دست نیست.[۱۳] مغان مردان دینی و موبدان هخامنشیان بودند. در مورد اینکه از چه زمانی دین زرتشتی در ری، پایگاه مرکزی مغان آغاز به تلاش کرد، نشانه و شواهد روشنی موجود نیست. گمان میرود که دیرترین هنگام برای این رویداد هنگام بنیادگذاری پادشاهی هخامنشیان بودهباشد.[۱۴]
زرتشت و آموزش مغان بر روی اندیشههای یونانی کارسازی پرداخت که راست و واقعی بود اما نه یونانیان و سریانیها و نه نویسندگان ارمنی، هیچیک از زرتشت اوستایی و از کیش او که در گاتهای اوستا بازگو شدهاست، آگاهی نداشتند. به احتمال زیاد مزدیسنا در آغاز یک نهضت محلی در ایران خاوری بودهاست که هنوز مرزهای آن مشخص نشدهاست. این کیش نو با مقاومت و مقابلهٔ شدید کیشهای رایج مواجه شده و برای مدتی دراز نتوانست به برتری و چیرگی کامل برسد و چون گسترش یافت، دگرگون شد. کیش زرتشتی با آیینهایی که در پی برانداختن آنها برخاسته بود، درآمیخت و مزدیسنا به گونهای بسیار متفاوت به ایران باختری رسید.[۱۵]
وضعیتِ مزدیسنان تا پیش از زمانِ اشکانیان به درستی معلوم نیست و منابع از میان رفتهاند. در مورد زرتشتی بودن هخامنشیان در بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد.
گروهی بر این نظر هستند که مزدیسنا از زمانِ هخامنشیان و از زمانِ داریوش بزرگ وجود داشتهاست و خدای خاندان هخامنشی دستِ کم از زمان داریوش، اهورامزدا بودهاست. همچنین در زمان پادشاهی اردشیر یکم در حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد، تقویم امپراتوری اصلاح شد و نامِ ماههای سال به نامهای ایزدان مَزدَیَسنا نامگذاری شدند.[۱۶] میتوان گفت مزدیسنا در زمان هخامنشیان در حالِ پیشرفت در میان باورهای عامه مردم بودهاست.
برخی از پژوهشگران، مانند آلبرت اومستد، ویل دورانت، هرتل و جورج کامرون این دیدِ سنتی را که زمان زندگی زرتشت مابین سالهای ۶۶۰ تا ۵۸۲ پیش از میلاد بوده را، قبول دارند و پدر داریوش بزرگ، ویشتاسپ را همان کوی ویشتاسپ پشتیبان زرتشت میپندارند.[۱۷]
به اعتقاد این پژوهشگران، داریوش یک زرتشتی نو دین بودهاست و این دین را
به عنوان دین دولتی در کشور نوپای خود رواج دادهاست؛ بنابراین نظریه زرتشت
همزمان با کوروش بزرگ
بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میزیستهاست و همچنین زرتشت شورشها و
رویدادهای واژگونگر سال ۵۲۲ پیش از میلاد را به چشم دیدهبوده و چندی پس
از آن درگذشتهاست.[۱۸]
کسانی مانند مری بویس
که به تفکیک دقیق تعالیم گاتها (آموزههای خود زرتشت) با اوستای نو و حتی
آیین کهن آریایی اعتقادی ندارند، هخامنشیان را به طور کلی پیرو زرتشت
میدانند. اما برخی دیگر از محققان مانند دیاکونوف تأکید دارند که پادشاهان هخامنشی پیرو اوستای نو بودند.[۱۹]
دیدگاه دیگر بر این باور است که با توجه به روایات مورخان یونانی و سنگنبشتههای باقیمانده از زمانِ هخامنشیان، هم از نظر باورها و عقاید و هم از نظر مراسم و آیینها جهانبینی هخامنشیان با آئین کهن ایرانی مطابقت دارد. آیینی که در ضمن پرستش اهورامزدا، ایزدان متعدد و نیروهای طبیعت نیز پرستش میشدند. بر پایهٔ این باور، دینِ هخامنشیان به باورهای ودایی بیشتر از دین زرتشتی نزدیک است.[۲۰] همچنین اعتقاد دارند که آمدن صفت مزدیسنه (مزداپرست) که در پاپیروسهای آرامی زمانِ هخامنشیان آمده دلیلی بر زرتشتی بودن هخامنشیان نمیتواند باشد چنانکه ذکرِ نامِ اهورامزدا در سنگ نبشتهها نیز دلیلی برای این امر محسوب نمیشود. در سنگنبشتههای هخامنشی نه تنها به زرتشت بلکه به هیچ مطلب دیگری که بتواند این سنگ نبشتهها را رنگِ زرتشتی دهد، اشاره نشدهاست.[۲۱] از دورهٔ پادشاهی کوروش سرزمینهای شرق ایران، به پیوستگی شاهنشاهی هخامنشی درآمد. در این دوره پذیرش مزدیسنا به نیایش دینی خود عمل میکردند لیکن شاهنشاهان هخامنشی بر دین زرتشتی نبودند و هنگامی که مغان به نشر کیش زرتشتی برخاستند، آن را با آیین کهن ایرانی درآمیختند.[۲۲]
این دین پس از هجوم اسکندر مقدونی و کشته شدنِ موبدان برای مدت کوتاهی به خاموشی گرایید. چراکه در آن روزگار، بیشترِ آثار دینی بشکلِ شفاهی و سینه به سینه انتقال مییافتند و روحانیان با تکرار مستمرِ آنها منابع را در یاد داشتند و به گونهای در حکمِ کتابهای زنده این دین بودند. از این رو با قتلعام آنها، بسیاری از کتابهای باستانیِ مزدیسنا از بین رفتند یا ناقص شدند. از همین رو سنتِ زرتشتی، اسکندر را همواره با صفت گُجَسته (به معنی مَلعون و متضادِ خجسته) یاد میکند. در متنِ پهلوی ارداویرافنامه گفته میشود که وی دستوران، داوران، هیربدان و موبدان بسیاری را کشت.[۲۳]
در زمان اشکانیان تلاشهایی در جهتِ بازآوری مزدیسنا انجام گرفت و سکههایی بنامِ ایزدان ضرب کردند و آتشکدههایی به وجود آوردند. از میانِ آنها آتشِ آذر برزین مهر در کوه ریوند خراسان از اهمیت زیادی برخوردار بودهاست. در متون پهلوی آمده است که در دوره بلاش اشکانی اوستاهای تکهتکه شده پس از حملهٔ اسکندر گردآوری و بازنویسی شد.[۲۴] از آنجایی که سیاست مذهبی اشکانیان منطبق بر اصل تسامح دینی بوده و در نگاشته هایشان چندان گرایش به مذهب خاصی را بیان نکردهاند اطلاعات امروزی از کیفیت دین در دوره مزبور چندان دقیق نیست. بدنبال همین شیوه زمینه برای فعالیت آزادانه عقاید گوناگون مذهبی در ایران پدید آمد و مسیحیان و گنوسیان و مهرپرستان آزادانه به تبلیغ دین خود میپرداختند.[۲۵]
حدود ۲۲۴ تا ۲۴۰ میلادی در دوره اردشیر بابکان؛ دین زرتشتی دستخوش یک دوره تجدید حیات گردید.[۲۶] مزدیسنا در زمان ساسانیان، بدنبال پیروزیهای اردشیر بابکان دین رسمی ایران شد[۲۷] و فراوانیِ جمعیت مزدیسنان در زمان ساسانیان به بالاترین مقدار خود رسید. فعالیتهای کرتیر موبدان موبد دوران ساسانی در این گسترش بی تأثیر نبوده است. او مبارزات خود علیه نصارا و برهمنان را در کتیبهٔ خود در نقش رجب بیان کردهاست.[۲۸] در دورهٔ ساسانی آتشکده آذرگشسب در شیز آذربایجان از اهمیت وافری بهرهمند شد و شاهان ساسانی همواره نذوراتی را پس از پیروزیهای خود به آنجا تقدیم مینمودند.[۲۹] در همان دوران مانی پیامبر دین جدید مانوی دین مانی که تلفیقی از مزدیسنا و مسیحیت بود را عرضه کرد که اگرچه بسرعتی فزاینده رو به گسترش داشت بشدت توسط شاهان و موبدان ساسانی مورد تاخت و تاز قرار گرفت و دستورهای حکومتی بر ضد آن صادر شد.[۳۰] به عقیده مری بویس از اواسط دوران ساسانی دین رسمی تحت تأثیر راست کیشی زروانی قرار گرفت و عملاً زروانی دین رسمی کشور گردید.[۳۱] در این دوره که روحانیون درباری به قدرت بسیاری رسیده بودند جنبش مزدکی پدید آمد که به طرز شدیدی سرکوب شد و قباد پادشاه ساسانی که از این جنبش برابری خواهانه استقبال کرده بود از مقام شاهی خلع گردید. بدنبال آن در زمان انوشیروان گزارش پهلوی اوستای مکتوب نوشته شد.[۳۲]
پس از شکستِ این سلسله و ورودِ اعراب مسلمان به ایران و درهم شکسته شدنِ امپراتوری ساسانی بسیاری از زرتشتیان به خراسان و از آنجا نیز به گجرات در هند مهاجرت نمودند. آنها آتش مقدس خود موسوم به آتش بهرام را نیز به نوسازی در گجرات منتقل نمودند. این گروه از زرتشتیان طیِ چندین سال به سوی کشور هندوستان مهاجرت کردند و جامعه پارسیان هند را تشکیل دادند.[۳۳]
در زمان صفویان شمار زیادی از آنان یا به پذیرشِ دین اسلام وادار شدند یا به نقاطِ مهجور و بیابانی همچون یزد و کرمان کوچانده شدند و یا کشته شدند. آنان در این دوره مجبور به پرداختِ جزیه بودند و قوانین سختگیرانهای علیهشان وضع شد که تا حدود چند سدهٔ پس از آنان نیز پا بر جا بود. در دوره شاه عباس حدود سه هزار خانواده از ایشان برای مشاغل مختلف به اصفهان آورده شدند و در پایان دوره صفوی شاه سلطان حسین صفوی فرمان به تغییر دین ایشان داد. شماری کشته شدند و شماری تغییر مذهب دادند و عدهای از آنان نیز به بیابانهای یزد و کرمان گریختند.[۳۴]
در میان کویهای چهارگانه در اصفهان میتوان از کوی گبرآباد که جایگاه زندگی گروهی از دینداران کهن ایرانی است، یاد کرد. زرتشتیان از دیرباز در پیشرفت و شهریگریِ (:تمدن) این مرزوبوم پُرکار بودهاند.[۳۵] در آغاز سدهٔ ۱۸ میلادی، شمار زرتشتیان ایران، نزدیک به یک میلیون تن بوده است. آنها در کنار یهودیان و مسیحیان در همهٔ روزگار صفوی –مگر در بخشی از روزگار شاه عباس اول که سیاست دینی ویژهای را دنبال میکرد- در آزار و رنج بودهاند. در زمان شاه عباس، شمار بسیاری از زرتشتیان از همه سوی ایران به دهی به نام گبرآباد کوچ داده شدند.[۳۶]
تاورنیه مینویسد: «شمار زرتشتیان کرمان ۱۰ هزار تن و همین شمار در اصفهان زندگی میکنند و کار آنها بیشتر بازرگانی، به ویژه بازرگانی پشم است و بیشتر با هندوستان در پیوند هستند. هندوها و زرتشتیان از آنرو که به بالندگی اقتصاد کشور کمک میکردند و نیز در پی گسترانیدن اندیشههای دینی خود نبودند، از سوی دولت صفوی بازخواست نمیشدند.»[۳۷]
در دورانِ زندیه زندگی نسبتاً آرامی را به دلیل سیاستهای میانه روانهٔ کریم خان زند سپری کردند اما با شوریدن آقا محمد خان قاجار بر زندیه، زندگی آنانی که در بیرون حصار شهر کرمان زندگی میکردند دوباره به خطر افتاد و آقا محمد خان بسیاری از آنان را بهمراه دیگر شهروندان کرمان به بهانه پناه دادن به لطفعلی خان زند از دم تیغ گذراند. در زمان قاجاریان نیز قوانینِ سختگیرانهای که از دوران صفویان برای مجبور کردن آنان به پذیرشِ اسلام پابرجا مانده بود همچنان بر آنان اعمال میشد. از جمله این قوانینِ سختگیرانه میتوان به دادنِ شغلهای پست به آنان، عدم اجازهٔ تجارت، عدم اجازهٔ مسافرت، عدم اجازه خروج از منزل در روزهای بارانی و... اشاره کرد. در دوره قاجار در یزد و کرمان که تجمع زرتشتیان آن دوران بیشتر در همین نواحی بود، متعصبان و اوباشان به یکسان، بر سر زرتشتیان میریختند و با آنان بدرفتاری میکردند و حتی برخی از ایشان را میکشتند و اموال آنها را میدزدیدند و بهویژه کتابهای آنها را میگرفتند و میسوزاندند. در این زمان هنوز مسافرت برای آنان ممنوع بود.[۳۸]
در قرنِ نوزدهم، مانکجی لیمجی هاتریا از پارسیان هند بهعنوان نماینده انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران مأمور شد دربارهٔ درستی خبرهایی که دربارهٔ زرتشتیان درون ایران به هند میرسید و وضعیت کلی آنان گزارشی را به انجمن ارائه نماید. وی در گزارشی که به سال ۱۸۵۴ به انجمن داد، شمار دقیق آنان را چنین گزارش کرد:
۶۶۵۸ نفر در یزد و روستاهای اطراف آن، فقط ۴۵۰ نفر در کرمان و حومه، ۵۰ نفر در پایتخت، یعنی تهران، و تعداد کمی هم در شیراز. این در حالیست که در همان دهه تعداد پارسیانِ بمبئی ۱۱۰، ۵۴۴ نفر (یعنی بیست درصد جمعیت شهر) برآورد شده بود، و نیز ۲۰۰۰۰ نفر در سورات و احتمالاً، ۱۵۰۰۰ نفر در بقیه گجرات و دیگر مناطق پراکنده در هند. او درین دوره نسبت به وضعیت نابهنجار زندگی زرتشتیان و بهعنوان نماینده پارسیان هند به ناصرالدین شاه قاجار شکایت برد. پارسیان هند برای به فرجام رسیدن درخواست هایشان جهت بهبود زندگی زرتشتیان، حکومت هند را تحت فشار گذاردند تا نسبت به شاه اعمال نفوذ کند. مانکجی همچنین بهمراه اکابر یا بزرگان پارسی دست بهکار بازسازی آتشکدهها و دخمههای ویران شده و هر آنچه توانستند برای تهیدستان انجام دادند و به تأسیس مدارس آموزش به سبک غربی برای زرتشتیان پرداختند و دیری نگذشت که به کمک صندوقهای خیریه پارسی، در یزد و کرمان و بسیاری از روستاهای زرتشتی، مدارس ابتدائی تأسیس شد و به سال ۱۸۶۵ یک مدرسه کوچک شبانهروزی هم در تهران گشایش یافت.[۳۹]
سرانجام با فشارهای پارسیان و پادرمیانی دولتِ هند و انگلیس، ناصرالدین شاه برخی قوانین را اصلاح کرد و زرتشتیان توانستند به امنیت و احترام بیشتری نسبت به عهد قدیم دست یابند. بطور کلی میتوان گفت نیم سده پس از برافتادن جزیه، از جنبههای گوناگون، عصر زرین زرتشتیان ایران بود. آنان پس از اینکه تعصبها کاهش یافت به شهرهای بزرگتر مهاجرت کردند و با ایجاد مراکز دینی، آموزشی و اجتماعی هم اکنون در کنار دیگر هم میهنان به همزیستی مسالمت آمیز که در مزدیسنا سفارش شده ادامه میدهند.[۴۰]
براساس دادههای متون دینی مزدیسنا جهان میدان نبرد میان نیروهای خیر و شر است که مردمان و راستاندیشان میبایست با گرایش به دین و اندیشهٔ نیک، گفتار نیک، کردار نیک خیر را در پیروزی برابر شر یاری رسانی کنند.[۴۱] این شیوهٔ تفکر در عقاید هندی نیز بچشم میخورد اما تفاوت اندیشه زرتشتی با آن در این عنوان شده که در دین زرتشت زندگی و حیات و کار و تلاش نکوهش نشده[۴۲] و بر اساس گفتار زرتشت در گاهان
والاترین مردم کسی میتواند باشد که در پیشرفت مردم و آبادی جهان کوشش بیشتری نماید.[۴۳]
براساس این عقاید مرگ و ویرانی منشأ شر داشته و تخریب، کارِ روح مخرب یعنی انگره مینوست و از این رو تخریب و غم و سوگواری بیش از حد و کشتار پذیرفتنی نیست.[۴۴]
منشأ شناخت خیر از شر را اندیشه[۴۵] و وجدان که دئنا آمده دانستهاند. جهان مادی و تن و شادمانی آفریدههای خدا هستند و وظیفهٔ دینی انسان است که از آنها نگاهداری کند و آنها را گسترش دهد و از آنها بهره گیرد. زرتشتیان اعتقاد دارند که در پیروی از این طریق جبری در کار نیست. اختیار برای هر فرد بخشی اساسی از مزدیسنا است. گرچه انسان متحد خداست اما همهٔ آدمیان باید میان راستی و دروغ یکی را برگزینند. اعتقاد به سرنوشتی از پیش مقدر شده از دید اخلاقی زرتشتیان نکوهیده است زیرا این کار از عدل و نیکی خدا میکاهد.[۴۶]
حسب گزارشهای دینی دیرینِ مزدیسنا، در نهایت کار جهان با پیروزی نیکی بر پلیدی به پایان میرسد و در آن زمان فرشگرد یا بازسازی جهان به سبکی که پیش از هجوم اهریمن بوده برقرار میشود.
روان مردمان و اعمالشان به بوتهٔ داوری گذاشته شده و هرکس مطابق با عملی که مرتکب شده پاداش یا تنبیه دریافت میکند. دین زرتشت در جهانبینی خود به داوری پایان جهان و زندگی پس از مرگ ایمان دارد چرا که در صورت نفی زندگی پس از مرگ میبایست پیروزی را از آن اهریمن بدانیم.[۴۷] آیینهای بیشماری در متون دینی متاخر که پس از گاهان زرتشت نوشته شده، آمدهاست که متشکل از آیینها و مراسم و نیایشها و فرشتگانی است که به عقیدهٔ بسیاری از پژوهشگران به دورانِ پیش از پیدایش زرتشت تعلق دارد.[۴۸]
خدای نیکسرشت در کیش زرتشتی، اهورامزدا نام دارد که به معنی سرور دانا است و پرستیده میشود. برای اهورا مزدا در هرمزد یشت، در حدود شصت صفتِ نیک آورده شده و تقریباً همهٔ چیزهای خوب به وی منتسب شدهاست. بر اساسِ گاتها، اهورامزدا هم آفریننده روشنایی و هم تاریکی است.[۴۹] بر اساسِ کتابِ بندهشن که پس از ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالفِ اهورامزدا و زایندهٔ بدیها را اهریمن (انگره مینیو) معرفی میکند[۵۰] که نص صریح گاتها است.[۵۱] در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توانِ ذاتی برای مقابله با قدرتِ اهورا مزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست بلکه اهریمن همان اندیشهٔ بد است اما در باورِ زروانیان، اهریمن برادر و رقیبِ اهورا مزدا و پسر زروان[۵۲] و دارای هویتی جداگانه از اهورا مزدا است. زرتشتیان امروزی نیز خود را یکتاپرست میدانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدیها مینامند نه یک خدا. این شائبه احتمالاً به دلیل تغییر مفهوم و ماهیت انگره مینو در دین مربوط میشود که این قطب مخالف سپنته مینو با اهریمن یکی گشته است.
در نظر مزدیسنان، خدا خیر مطلق است و چون اساساً مخالف بدی است، نمیتواند هیچ گونه ارتباطی با آن داشته باشد و در سراسر تاریخ در ستیز زندگی و مرگ با بدی درگیر است. خدا سرچشمهٔ همهٔ خوبیهاست. شر واقعیت دارد اما نیرویی است که در پی نابودی و فساد و آلودگی است و مرگ و بیماری و فقر و گناه همگی کار اهریمن است که در صدد نابودی جهان ایزدی است. خدا وجودی خردگراست و برای هر چه میکند دلیلی دارد. خدا جهان را آفریده است که یاور او در نبرد با شر باشد. جهان میتواند آوردگاه میان خوب و بد باشد اما ذاتاً نیک است و اگر شر آن را تباه نکرده باشد، مشخصات آفرینندهٔ خود را که نظم و هماهنگی است، مینمایاند.
انکار بنیان نیک خدایِ جهانِ مادی یکی از بزرگترین گناهانی است که یک زرتشتی میتواند مرتکب شود.[۵۳]
در این آیین مبدأ خیر از مبدأ شر جدا بود. هرآنچه نیکی و روشنی و زیبایی بود آن را به مبدأ خیر منسوب میداشت و هرآنچه زشتی و تیرگی و پستی بود آن را به مبدأ شر نسبت میداد. مانند دیگر ادیان روحانی، آن قدرت را داشت که عشق به نیکی و روشنی را در دلها برانگیزد و غبار ریمنی و اهریمنی را از جانها بزداید و محو کند. گذشته از آن دین کار و کوشش بود و بیکارگی و گوشهنشینی و مردمگریزی را پاک و ایزدی نمیشمرد. تکلیف آدمی را آن میدانست که در زندگی با دروغ و زشتی و پستی پیکار کند و آن را در بند کند. فدیه و قربان و بادهگساری را بیهوده میشمرد و نمیپسندید. زهد و ریاضتی نیز که در دینهای دیگر هست در آیین زرتشت در کار نبود. در کشاکشی که میان نیکی و بدی هست، تکلیف آدمی را چنین میدانست که نیکی را در وجود هرمزد یاری کند. این تکلیف که برای آدمیزاد مقرر بود، از آزادی و اختیاری که انسان در کارهای خویش میداشت حکایت میکرد؛ بنابراین جبر و سرنوشت نیز که اسباب عمده انحطاط دینهاست در آیین زرتشت راه نداشت. انسان یارای آن را داشت که نیکی را یا بدی را برگزیند و یاری کند. این دیگر به اختیار او و به خواست او بسته بود. رهایی و رستگاری او نیز به همین خواست و همین اختیار بستگی داشت. در چنین آیین، که آدمی مسئول کار و کردار خویش است دیگر جایی برای تقدیر و سرنوشت نیست و کسی نمیتواند گناه کاهلی و کنارهجویی خویش را برگردن تقدیر نامعلوم و بیفرجام بگذارد.[۵۴][منبع نامعتبر؟]
بر اساس آموزههای دینی زرتشتی اگر جهان به خدا تعلق دارد، پس رهبانیت یا زهد و کنارهگیری از آن گناه است. اگر مشخصهٔ خدا آفرینندگی و افزایش بخشی است، پس وظیفهٔ دینی آدمیان کار برای افزایش آفرینش خوب از طریق کشاورزی و پیشهوری و ازدواج است. تجرد، گناه است زیرا مانع آفرینش خوبی است. سقط جنین و همجنسگرایی نیز گناه به شمار میروند، زیرا این اعمال به گونهای مؤثر مانع تحقق هدف واقعی که همان افزایش آفرینش خوب است، میشوند.
انسان از پنج عنصر اما به صورت واحدی تشکیل شده است: روان، جان، فروشی (خود آسمانی او)، وجدان و تن؛ بنابراین سلامت روانی و جسمی همراه هم هستند. این طرز تفکر که با فشار آوردن به بدن میتوان به پیشرفت معنوی رسید، در دین زرتشتیان مردود شمرده میشود. از آنجا که دنیای مادی به خدا تعلق دارد موفقیت مادی که شرافتمندانه و بدون آزار رسانیدن به دیگران به دست آید و با بخشندگی همراه باشد، کمکی است به پیشرفت معنوی و نه مانعی برای آن. بر خلاف بسیاری از مکاتب اندیشهگرای آیین هندو، دین زرتشتی دارای اخلاق عملی است. تنپروری از آن اهریمن است و کار لازمه زندگانی است. دین زرتشتی بدون کار زندگی را بیهوده و بیفایده میداند. متون دینی اهریمن را عامل گسترش فقر و محنت درجهان میدانند. در روزی از ماه که به خدا اختصاص دارد یعنی روز هرمز، روز اول ماه به مؤمنان اندرز میدهند که «می خور و خوش باش» البته به همان نسبت عیاشی و مستی و هرزگی نیز مذموم است زیرا همه باید تحت فرمان اعتدال آرمانی باشند. انسان که مخلوق بزرگ و متعلق به خداست، هدف خاص حملههای شر است و وظیفهٔ مؤمنان این است که بر این حملهها غلبه یابند.
بر تردید و آرزوی نادرست با خرد چیره شوند، بر آز با خرسندی، بر خشم با آرامش، بر رشک با نیکخواهی، بر نیاز با هشیاری، بر ستیز با آشتی، بر دروغزنی با راستی.[۵۶]
اصول دین زرتشتی شرطهای اصلی خداباوری زرتشتی و دیناور بودن است. هر فرد زرتشتی میباید در زمان سدرهپوشی با خِرد و اندیشه خود به اطمینان به این اصول ایمان آورده باشد و آن را در طول زندگی مذهبی خود درنظر داشته باشد. دین زرتشتی بر نُه اصل استوار است که بهترتیب عبارتاند از:[۵۷]
۱. ایمان به وحدت خدا ۲. ایمان به پیامبری زرتشت ۳. باور به جهان مینوی و عالم معنا ۴. ایمان به نظم و راستی کار جهان (اشا) ۵. باور به جوهر آدمیت ۶. اعتقاد به فروزههای هفتگانه خداوند ۷. اعتقاد به نیکوکاری ۸. اعتقاد به تقدس عناصر چهارگانه: آب، باد، خاک و آتش ۹. اعتقاد به فرشگرد یا آخرالزمان.
آداب و احکام دین زرتشتی شباهتهای زیادی با ادیان دیگر بویژه دین اسلام و دین یهود دارد. ضمن اینکه به دلیل ریشه و پیشینه مشترک ویژگیهای کمابیش نزدیکی بین این دین و دین هندو نیز بچشم میخورد.
مسئله عبادت و نماز در دین زرتشتی شباهت زیادی با دین اسلام دارد. در دین مزدیسنا پنج نماز روزانه از واجبات شمرده میشود و هر فرد زرتشتی که به سن پانزده سالگی رسیده باشد موظف است پنج نماز روزانه را پس از تطهیر سر و دست و پاها بجای آورد.[۵۹] زرتشتیان هر روز در ۵ گاه اهورامزدا را نماز میگزارند و هنگامِ این نمازها دارای محدودیتِ زمانی است.[۶۰] زرتشتیان برای طهارت آدابِ ویژهٔ خود را دارند که البته با آداب و سنن اسلامی در کشور ایران کاملاً همخوانی دارد. آبِ روان، خاک و نورِ خورشید از تطهیرکنندگانِ سنتی در این دین هستند و بر پاکیزگی در مزدیسنا پافشاریِ بسیار شده است. در مزدیسنا، آدابِ شستشو و تطهیر برای مردگان نیز میباید صورت پذیرد.
در دین زرتشتی به آیین زناشویی، آیین پیوکانی گفته میشود. ازدواج در میان زرتشتیان امری سفارش شده و پسندیده است[۶۱] و به همان اندازه تجرد، تعدد زوجات و طلاق بجز در مواردِ نادر مانند نازایی یا بیماری زشت و مذموم شمرده میشود.[۶۲] این اصول، امروزه نیز میانِ زرتشتیان ایران حتی در محاکم و مراجع قضایی پیشبینی شده و رعایت میشود.
در کیش زرتشت، که دین رسمی دودمان هخامنشی بود، خاک عنصری مقدس شمرده میشد و از این روی مردگان را در خاک دفن نمیکردند.[۶۳] اعتقاد شدید به عناصر پاک طبیعت و تلاش برای پرهیز از آلودنِ آن سبب شده بود در گذشته آنان مردگان خود را در بلندی یا در برج خاموشان قرار دهند که جسم آنان به طبیعت بازگردد. واژهٔ دَخمَه در اوستا و در پهلوی دَخمَک، به معنی داغگاه آورده شده است. در زبان فارسی به دخمه، استودان و دخمهدان هم میگویند.[۶۴] بعضی از استودانهای عهد ساسانی مشتمل بر نوشتههای مذهبی و نام، در گذشته بودهاست.[۶۵] این سنت که پیش از زرتشتیان در ایران نیز انجام میگرفت ممکن بوده سنتی عیلامی بودهباشد. در دوران پیش از اسلام مردگان زرتشتی در استودان یا دخمه جای میگرفتند و استفاده از برج خاموشان در دوران باستان مرسوم نبوده است.[نیازمند منبع] اما از قرن پیش این رسم متروک گردیده و آنان مردگان خود را در مقبرههای سیمانی که با زمین پاک ارتباط ندارد میگذارند[۶۶] و یا مرده را در تابوتی آهنین قرار داده و سپس در خاک قرار میدهند.
در آداب سوگواری در مزدیسنا، شیون و زاری بیش از حد برای مردگان جایز نیست و آن را موجبِ آزرده شدنِ روانِ درگذشته و ضعف و کمطاقتیِ بازماندگان میدانند.[۶۷]
دین زرتشتی باور بر این است که روان در گذشته سه روز زیر راهنمایی سروش در این جهان میماند. از اینرو نمازهای ویژه در سه شب برای آسایش روان و خشنودی سروش خوانده میشود. باور این است که روان درگذشتگان سالی پنج روز پیش از نوروز و سپس در روز فروردین ماه از بازماندگان خود در این جهان دیدن میکنند و از این رو در آن روزها بازماندگان نیز در آیین ویژه شرکت میکنند.[۶۸]
شناخت امروزی از اوستا و محتوی آن تا حد زیادی مرهون تلاشهای مستشرقین غربی در بازشناسی زبان اوستایی است. هرچند در گذشته در ابتدای دوران اسلامی نیز پژوهشهای عمدهای در این زمینه از سوی برخی دانشمندان مانند ابوریحان بیرونی و شهرستانی و ابن ندیم صورت گرفته بود اما پژوهشهای روشنگر از حدود قرن هجدهم آغاز شد. جایی که آنکتیل دوپرون درسال۱۷۵۵ تصمیم گرفت از فرانسه[۶۹] سفری به شرق را آغاز کند تا ببیند آیا هنوز کسی بر این دین باقیمانده است یا خیر. آشنایی او البته از پژوهشهایی بود که پیشتر در این زمینه انجام شدهبود مانند پژوهشهای توماس هاید و بریسون و بر اثر انتشار کتب آنها او سفر شرق خود را آغاز نمود.[۷۰] او در شهر سورات هندوستان که عمدتاً پارسی نشین بود میهمان دستور داراب از علمای زرتشتی بود و همانجا دستنویس اوستای خود را نوشت و با خود به آکسفورد لندن برد. پس از آن موجی از اوستاشناسی در دانشگاههای اروپا به راه افتاد و بدنبال آن اشخاصی مانند دارمستتر و بارتولومه تحقیقات اصلی را انجام دادند. هرچند آثار آنها نیز بیاشکال نبود اما تا حد زیادی موجب روشن شدن ماهیت زبان اوستایی شد. در ایران نیز پژوهش در این زمینه با ابراهیم پورداوود آغاز شد.[۷۱]
بزرگترین جمعیتهای زرتشتی در ایران و هند میباشد. زرتشتیان هند که بعد از حمله اعراب، از ایران به هند کوچ کردند در هند به اسم پارسی شناخته میشوند و از شهروندان خوشنام و ارزشمند هندوستان بشمار میآیند. زرتشتیان ایران هم بیشتر در حوالی شهرهای تهران، یزد و کرمان و تعدادِ کمی نیز در اصفهان، شیراز و اهواز ساکن هستند. زرتشتیان هند پیشتر جمعیت زیادی از مردم گجرات و بمبئی را تشکیل میدادند اما هم اکنون متجاوز از یکصدهزار تن نیستند. در ایران نیز حدود شصت هزار نفر زرتشتی بسر میبرند. کلاً جمعیت زرتشتیان جهان را بیش از دویست و ده هزار نفر ندانستهاند.[۷۲] زرتشتیان ایران مانند برخی دیگر از گروههای اقلیت مذهبی در ایران به رسمیت شناخته شده و در مجلس شورای اسلامی ایران دارای نماینده هستند. امروزه روند مهاجرت زرتشتیان ایران به خارج کشور بسیار سرعت گرفته[۷۳] و شمار زرتشتیان باقیمانده در ایران را نزدیک به بیست هزار نفر هم دانستهاند. در ایران مدارس و نشریاتی ویژه زرتشتیان وجود دارد و تحصیلات آنها در برخی دبیرستانها مانند مارکار تهرانپارس یا دبیرستان فیروز بهرام انجام میشود. نشریهای بنام امرداد متعلق به سازمانهای زرتشتی در ایران بصورت هفتگی چاپ میشود.[۷۴]